این روزها در مارکت موسیقی و شرایط فعلی موسیقی برای گروههای جوان مثل گروه ما همه چیز هموار نیست و مطمئنا چالش های زیادی خواهیم داشت اما لیو به دنبال موسیقی به سبک و سیاق خودش است که شباهت به هیچ گروه دیگری ندارد. ما میخواهیم مخاطبانی پیدا کنیم که مثل خودمان شیفته جنوب و آفتاب و دریا باشند. ..
ابراهیم بشکانی: خردادماه سال ۱۳۵۱ ، امتحانات ترم آخر کلاس دوم یا همان کلاس یازده شروع شده بود ، بچههای هنرستان حاج جاسم اگر از نظر درس خواندن کمی تنبل بودند ولی در رشتههای فوتبال و تئاتر و موسیقی و به طور کل هنر بسیار فعال و زرنگ بودند. یک روز بعد از اتمام یکی از امتحانات، همکلاسیم آقای علی درخشانیان که پدرش از بانیان مسجد زیارتیهای بوشهر بود خبر داد که امسال قرار است سنج و دمام ببریم...
غلامرضا شریفی خواه: مدرسه بوذر جمهر در آخر خیابان لیان امروزی و خانه ما در محله دهدشتی بندر بوشهر واقع بود. این مدرسه ۹ کلاس داشت و کلاس های بالاتر در دبیرستان سعادت دهم و یازدهم و دوازدهم در سه رشته ادبی و طبیعی و ریاضی بود. من کلاس اول و دوم و نصف سال تحصیلی کلاس سوم در این مدرسه بودم و بعد ما را به دبستان ملی سعادت بردند. مدرسه نوساز که تا چند سال پیش اداره آموزش و پرورش شهرستان بود و...
ابراهیم بشکانی: با وجود لایروبی و شستن آب انبارها، آبی که در آن ذخیره می شد پس از مدتی جایگاه لار و حشرات و پشه ها می شد و کرم می زد. در بعضی مواقع در آب انبارهای خانه های بزرگ بچه قورباغه هم دیده میشدکه بهش جوجوک میگفتن، قبل از مصرف حتما آب را صاف می کردند..
ابراهیم بشکانی: چند روزی به اول مهرماه سال ۱۳۳۸ مانده بود که یه روز صبح بعد ازخوردن ناشتا پدرم گفت: لباسات بر کن تا بریم بازار. لباس پوشیدم و با هم از خونه زدیم بیرون و بعد از گذشتن از کلیسا و مغازه های اول بازار قدیم بوشهر، از پله ها بالا رفتیم به طرف راسته آهنگرا، به خیاطی آقای شهرستانی که رسیدیم پدرم سلام و احوالپرسی با اون کرد و رفتیم به طرف لباس فروشی زار محمد که پیرمردی خوشرو و خندان بود و بعد...
ابراهیم بشکانی: درب کلیسای بوشهر (کلیسای گئورگ مقدس) باز بود و بر عکس همیشه شلوغ پلوغ، پاسبانی اونجا ایستاده بود و از رفتن افراد به داخل کلیسا جلوگیری می کرد. پدرم جلو رفت و با پاسبان که از هم قطارهای قدیمش بود (پدرم پاسبان بازنشسته بود) سلام علیک و احوالپرسی کرد و ماجرای شلوغی کلیسا ازش جویا شد. توضیح داد به خاطر این که میخوان از دروازه اول میدون مصدق تا محله بهبهونی، کنار دریا خیابون بکشند...
عبدالخالق ماجدی : سالهای متمادی در دهه شصت، بازیکن تیم فوتبال منتخب بوشهر در رده های مختلف سنی بودم و برای تمرینات تقریبا هر روز از محله مان امامزاده با خط واحد شهرداری تا چهارراه دادگستری می آمدم. در پیاده رو خیابان به طرف استادیوم، یک گل فروشی وجود داشت و هر روز از میان گلدان هایش عبور می کردم و روزهایی که اتوبوس زودتر می رسید دقایقی می ایستادم و...
اسماعیل منصورنژاد: کار شورای نگهبان از این نظر مهم است که حاکمیت یکدست و یکپارچه میشود و از فردای پیروزی یک اصولگرا، تمام مسئولیتها بر دوش همان کسانی میافتد که همه را جز خودشان مقصر میدانند. وقتی یک اصولگرا رییسجمهور شود، توپخانه رسانههای رسمی و غیررسمی اصولگرایان از جمله تلویزیون برای متهم کردن دیگران خاموش میشود و از آن پس کسی جز خودشان در مقابل خودشان قرار نخواهد گرفت...
محمدعلی روانی پور هستم متولد بوشهر محله سنگی. از نیمه های سال ۷۴ نزد آقای علیرضا سعید نیا یادگیری سهتار رو شروع کردم و مدت ۴ ماه و نیم کتاب اول هنرستان رو پیش ایشان به اتمام رساندم، پس از آن دیگه از دنیای موسیقی به دلیل تحصیل و خدمت سربازی، فاصله گرفتم تا سال ۸۰ که با استاد نیما نادری آشنا شدم و دوباره از ابتدا شروع و تا هم اکنون به یادگیری ساز سه تار و ردیف...
محمد حیاتی: افتخار کسوت معلمی را درمهرماه 1371در رشته آموزش ابتدائی با مدرک کاردانی از مرکز تربیت معلم شهید رجایی برازجان را کسب نمودم. به توجه به این که سهمیه قبولی شهرستان گناوه بودم به آن اداره مراجعه نمودم. براساس امتیازبندی در پست بندی شرکت کردم و یادمه امتیاز من 14/44 بود و ابلاغ آموزگار دبستان شهید موسایی گناوه ...
خیلی سخت بود، اصلا فکر نمیکردیم ما را آزاد کنند، هر وقت به آنها میگفتیم کِی ما را آزاد میکنید، میگفتند به همین زودی. میگفتند یک ماه دیگر. ما روزها را میشمردیم، یک ماه که میشد، میدیدیم خبری نیست. اینطوری خیلی با روان ما بازی میکردند. حتی یک بار بعد از ١٠ ماه، ما را از زندان دمام خارج کردند و گفتند...
من واقعا دیگه خسته شدم. بعد از ٥٠ سال دنبال توپ دویدن، خسته شدم. از ١٤، ١٥ سالگی که با توپ پلاستکی بازی میکردم، شروع کردم، تا اومدم مربی پرسپولیس و تیم ملی شدم. به جایی رسیدم که دیگه هیچجور کشش نداشتم. همین الان هم مییان به من پیشنهاد میدن...
دکتر محمود دهقانی: سر هر پیچ و خمی شاگرد از رکاب بغل کامیون پائین می رفت و با سر و روی پر از گرد و خاک با چرخش دست فرمان می داد وعمه نساء کامیون را به عقب و جلو می برد و گردنه ها را پشت سر می گذاشت. راننده های مرد به او سلام می کردند و او هم در حین کلنجار با دنده وچرخاندن فرمان کامیون در کوه و کتل، برای آن ها دست تکان میداد
غلامرضا ایزدپناهی: یک غزل خواند. من آن را نوشتم. سال ها گذشت. من آن شعر را گُم کردم، ولی سه بیت آن در حافظه ام مانده بود و هنوز هم مانده. در مراسم یادبود (هفته) شادروان حسین باباچاهی، در مسجد، کنارِ آتشی نشسته بودم. گفتم: منوچهر؛ چند بیت شعر می خوانم، که با این مجلس هم بی مناسبت نیست، ببین از کیه؟...
در یکی از خیابانهای خوب تهران توقف کردم. وارد آپارتمانی شدم که چیدمان بخش اعظم آن کتاب و تابلوهای نقاشی بود. تا چشم کار میکرد، کتاب دیده میشد. یک تابلوی بزرگ نقاشی هم از یک خانواده بالای شومینه نصب شده بود و میز کاری که کنار یک پنجره دلباز قرار داشت. گفتوگو را با مراد ثقفی، مدیرمسئول نشریه «گفتوگو» آغاز کردیم؛ نشریهای که به تبع تفکرات مدیرمسئول خود، تهمایههای چپی دارد و به مباحث روشنفکری دراینباره میپردازد. اما بحث ما درباره تبیین هویت اصلاحطلبی بود. در میانههای مصاحبه، بحثمان تقریبا به چالش کشیده شد، از آنجا که او معتقد بود اصلاحطلبان هنوز مبانی تفکری چپ را یدک میکشند. این چالش بر سر تحقق مبانی سوسیالیسم یا تفکرات راست در ایران ادامه یافت. اگرچه همه این مباحث را به اجبار نیمهکاره رها کردم؛ چون زمان لازم برای هرکدام از مباحث در آن مجال فراهم نبود. جانمایه سخنان او تعریف عدالت بود، بهمثابه یکی از راهکارهای تدقیق هویت اصلاحطلبی. بااینحال صحبت از کلیگویی و نقد آنچه حاکم است؛ فراتر نرفت. مصاحبه که تمام شد من را دعوت کرد تا به «پیج» خرید از دستفروشان در اینستاگرام بپیوندم. یاد چپهایی افتادم که از طبقه بورژوازی برخاستند: مانند سلف صالحشان انگلس؛ آنها که داعیه طرفداری از پرولتاریا را داشتند.
ماحصل این گفتوگو را در پی میخوانید.
امیر رفیعی از دیگر همرزمان شهید است و می گوید: از اروند عبور کردیم و بچهها شروع به باز کردن محور کردند. به نزدیکی دیوار پشت میدان موانع رسیدیم که ناگهان درد شدیدی در پای خود احساس کردم. وقتی که یکی سمت راستم گفت که تیر خوردهام، از او پرسیدم که نامت چیست و او گفت صمصامی هستم...
روزهای اولیه مذاکره طرف مقابل به ما می گفت در دوران محدودیت که این دوران امروز 8 سال تعیین شده، ایران تنها 100 سانتریفیوژ داشته باشد و بعد از بحث های فراوان به هزار سانتریفیوژ رسیدند اما بعد از مقاومت های فراوان آخرین حرفی که می گفتند قابل تغییر نیست 4 هزار سانتریفیوژ بود....
درباره خارگ باید دو استراتژی همزمان را پیش برد. اول به دنبال این باشیم که ارتباطات را به هر شکلی رسمی و نیمه رسمی افزایش دهیم و رفت و آمدها را بیشتر کنیم. این خواسته هم در استان هست و هم در مجموعه خارگ. بنابراین باید با سعی در اقناع مخالفان این مسأله کاری کنیم تا اجازه دهند ارتباطات تقویت شود و رفت و آمدها صرفاً رفت و آمد ساکنان وکارکنان ...
رهیافت مطهری فلسفی- کلامی بود و شریعتی، تاریخی- جامعهشناختی و متکی بر ایدئولوژی رهاییبخشی. خدای شریعتی، خداوند رهاییبخش بود که با خدای خالق و معمار و دقیق بازرگان تفاوت داشت. خدای شریعتی خدایی وجودی است که با اگزیستانس ما سروکار دارد اما خدای بازرگان چنین نیست...
دولت این قول را به مردم داده و امروز هم این قول را به مردم میدهد که هر چیزی به صلاح این ملت باشد و منافع مردم را تأمین کند، بدون هیچ دغدغه و تردیدی دولت وارد عمل میشود/ دولت آماده فداکاری برای تحقق منافع ملی است / در بخش اجتماعی شاهد آرامش نسبی هستیم / مردم می خواهند حقوق شهروندی تحقق پیدا کند...
مرداد ماه با خزانه خالی مواجه بودیم/ دولتی که پولدارترین دولت بوده، بدهکارترین دولت نیز بوده است/پنج ماه اول امسال تنها 3 درصد منابع بخش عمرانی محقق شد/عمده مشکلات اقتصادی بخاطر بیتدبیری بود/ فرهنگ دولتی را نمیخواهیم، اما دولت فرهنگی را میخواهیم/ باید به نویسندگان و فیلمسازانمان اعتماد کنیم/فضای امنیتی خیلی کمتر ...
در اقتصاد تا همین الان در ایران، تحلیلهای اقتصادی را بر این فرض سامان میدادیم که عوامل تولید همگن هستند، یعنی به راحتی میتوان آنها را با هم جا به جا کرد اما حالا هرموضوعی که به انسانها و هویت جمعی آنها مربوط میشود اهمیت زیادی پیدا کرده است؛ به همین دلیل نادیده انگاشتن بعد اجتماعی انسانها...
نیروی هوایی حدود 96هزار نیرو داشت که یکمرتبه زمان جنگ به چیزی حدود 40هزارنفر رسیده بود و از نظر نفر نیرو و خلبان خیلی کاسته شده بود. اما با این وصف در روز نخست جنگ ایران با 321 سورتی پرواز انجام داد. در روز دوم حدود 298 سورتی انجام شد که این یک ...
آخرین اخبار
- جايگاه معلم در جامعه خدشهدار شده است
- سپاس از کساني که آموختند و آموختن را ياد دادند
- خليج فارس و الگوي حکمراني خوب
- ماندگاري نام خليج فارس، در گرو نگاه توسعه محور به آن مي باشد
- بايد براي تراژدي ورزش بوشهر، سالها گريست
- چرا نفت و گاز، از فعاليتهاي ورزشي استان بوشهر حمايت نميکنند؟
- چهار نکته براي رابطه پايدار والدين با فرزندان نوجوان
- نگاهي به تبعيضهاي درماني در کشور / به بهانه کلنگ زني بيمارستان نفت در شيراز
- استقبال از عيد نوروز باستاني در بوشهر
- دنياي معترضان
- چاپ شعري از استاد باباچاهي در امريکا
- آقاي استاندار در مقابل لغو مجوز فستيوال کوچه بوشهر، پاسخگو باشيد
- گردشگران دره ساساني «تنگ جيز» دشت خشت کازرون
- خاطرات خدمت سربازي در سپاه دانش
- مرثيه اي براي موسيقي
پربیننده ترین
- دولت - ملت از نظر سقراط - افلاطون و ...
- هر ایرانی باید خارگ را ببیند
- به احترام بیست و پنج سرباز، ایست خبردار!!!
- آن معلم آمد
- نيهمبون؛ سازي که هيچوقت در هيچ جنگي نواخته نشد
- خليج فارس، جزئي از هويت تاريخي ايران، منبع برکت، ثروت، قدرت و زيبايي
- چگونه دلیران تنگستان ساخته شد + تصاویر
- باران نشاط با موسيقي بوشهري شريفيان در تهران + تصاویر
- ايام کارمندي سازمان برنامه و بودجه بوشهر
- کتل ملو
- تصاویر کنونی دانش آموختگان دبیرستان سعادت بوشهر در سال (1349 - 1346)
- عشق ننه معصومه، بوشهر هست
- پسر عبدوي جط، سر منوچهر آتشي را شکسته بود
- فستيوال موسيقي کوچه؛ سوغات عيدانه اين بندر تبدار بيقرار
- چرا نفت و گاز، از فعاليتهاي ورزشي استان بوشهر حمايت نميکنند؟