طراحی سایت
جستجو:

پيمان زند: من به کوچه و نور انتهاي کوچه اميدوارم، کوچه آمد تا نگاه جهان را به بوشهر عوض کند و با صداي بلند اعتراف کند که اينجا بوشهر است؛ ابوشهر شهرهاي ايران. کوچه آمد تا بوشهر مقر موسيقي، ادبيات تاريخ و جامعهشناسي ايران شود و ما را از زير يوق و نگاه تجاري محض آن هم خريد چهار تا زير پيراهن و چند تا جوراب و اوجش دمپايي المتراژ به بهانه ارزانتر بودن، نجات دهد...

ارسال شده حدود 1 ماه پيش در ادب و هنر ، نظر (1)

 اول مهر به همان مدرسه رفتيم که نامش مهران بود. معلم کلاس دوم مرحوم آقاي گيتيزاده بود که مردي بلند قد و خوش تيپ بود. در همان سالها آقاي گيتيزاده با خانم محتشمي ازدواج کردند و يادم است که عروسي مفصلي گرفتند. در ميان دانش آموزان دولابي، حميدي ، فروزاني و خودم از بچه هاي زرنگ بوديم و رقابت داشتيم و خيلي درس خوان بوديم به طوري که آقاي گيتيزاده در کلاس دوم تعدادي از بچهها را در اختيار ما گذاشته بود...

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

قطبنماي زندگي

دکتر يونس قيصي زاده

تا به حال به اين فکر کردهايد که با زندگي خود چه ميخواهيد کنيد؟ در زندگي خود پاي چه چيزهايي ميايستيد؟ چه قوانيني در زندگي شما اهميت دارد؟ چه چيزهايي به زندگي شما حس معناداري و هدفمندي ميدهد؟ همه اينها به «ارزش»هايي برميگردد که در زندگي انتخاب ميکنيم، ارزشها همانند قطبنمايي در زندگي ما هستند که جهت زندگي را به ما نشان ميدهند، اهداف ما را مشخص ميکنند و رفتار ما را شکل ميدهند.

در مسابقه دو بين «ايوان فرناندز» دونده اسپانيايي و «آبل موتاي» دونده اهل کنيا اتفاق عجيبي افتاد. دونده کنيايي جلو بود و تا خط پايان ده متر فاصله داشت که با خيال اينکه از خط پايان عبور کرده، ايستاد. «فرناندز» که نفر دوم و پشت سر او بوده متوجه اشتباه او شد، ابتدا به او اشاره کرد که خط پايان آنجاست! وقتي ديد که او متوجه زبان او نميشود، حريف را هل داد و پشت سر او دويد. «موتاي» به عنوان نفر اول از خط عبور کرد و «فرناندز» دوم. همه اينها طي چند ثانيه اتفاق افتاد.

بعد از مسابقه خبرنگاري از «فرناندز» پرسيد که "براي چه اين کار را کردي؟"

پاسخ ميدهد: "روياي من اين است که روزي همه ما اينچنين زندگي اجتماعياي داشته باشيم."

خبرنگار قانع نشد: "ولي چرا اجازه دادي دونده کنيايي اول شود؟"

ايوان گفت: "من که اجازه ندادم! او خودش داشت اول ميشد."

خبرنگار اصرار کرد که: "اما تو ميتوانستي اول شوي."

ايوان نگاهي به او انداخت و گفت: "درست. اما حاصل آن پيروزي چه بود؟ آن مدال چه افتخاري براي من داشت؟ مادرم چه فکري در مورد من ميکرد؟"

اين ارزشهاي زندگي ما هستند که بردن يا باختن را در زندگي ما معني ميدهند، موفقيتي که همراه با نيرنگ، کلاهبرداري، حق ديگران خوردن و ظلم به ديگران باشد، در زندگي که منصفانه زيستن و احترام به ديگران، ارزش هست، عين باختن است.

نميتوانيم خودمان، ارزشهاي انساني را زيرپا بگذاريم و انتظار داشته باشيم، همسرمان، فرزندمان، دوستمان، همکارمان و... آنها را در برابر ما رعايت کنند!

به ارزشهاي زندگي خود فکر کنيم و ببينيم در اين دنيا، چه چيزهايي براي ما ارزش دارند.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

مژده مواجي : اين روزها فضا تغيير کرده است؛ در واقع از هفتة دوم اکتبر. سوار مترو شدم که به سر کار بروم. به صفحة مانيتور در مترو نگاه ميکردم که اخبار و اطلاعرسانيها پشت سر هم روي آن اعلام ميشد. اعلام برنامههاي تئاتر شهر هانوفر، سيرک، تبليغات تجاري شهر، دماي هوا تا به اخبار جهان که رسيد، اخبار جنگ در خاورميانه در صدر خبرها بود. چند سطري خواندم...

ارسال شده 3 ماه پيش در سیاسی ، نظر (0)

مونا عليخواه: هميشه و درهمه حال، همکلام شدن با پدر براي من لبِ خاموش ميطلبيد و من هميشه منتظرِ دريافت نگاه و پيامِ پدر بودم... در اين خموشيِ «مولانا»وار، «خموشيد، خموشيد، خموشي دمِ مرگ است/ هم از زندگي است اينک، ز خاموش نفيريد»، اينطور صدايش ميزديم: «پدر». در سالهاي اخير که فاصله بين من و او، از بوشهر تا آمستردام، هر روز بيشتر و بيشتر ميشد، اين بيصدايي دلتنگترم ميکرد...

ارسال شده 4 ماه پيش در ادب و هنر ، نظر (0)

حميد آب آذر: پرويز  گفت چهار _ پنج ساله بود که پدرش محدِ عبدوي جط در آن ماجراي معروف کشته مي شود. محد عبدوي جط از شورشيان  و ناراضيان منطقه دشتي و بلوک بوشکان(بخش بوشکان فعلي)  که عليه خوانين زمانه خود سر به شورش برداشته بود. روزي دشمنان وي را غافلگير کرده و در خانه کپري اش با شليک گلوله اي او را کشته بودند...

ارسال شده 5 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

يکي از جاهايي که حتما توريستهاي ايراني و فرنگي در بندر بوشهر دوست دارند ببينند کافه ننه ي معصومه است. کوچه ننه معصومه و ديگر کوچههاي بافت قديم بوشهر محل گفتگو با تاريخ و شنيدن قصههاست. قصههايي که معجوني از تلخيها و شيرينيهاست. قصههايي که براي شنيدنشان نياز به چند سطل رنگ است و يک پوست نيانبان...

ارسال شده 5 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

 مردم استان عزيزم بوشهر بينظيرند. مردم سخت ميخندند ولي بايد بدوني چطور بايد آنها را بخنداني. نگاه مردم به شونشيني شبکه استان خيلي خوبه، بي نظيرند و من همشان را دوست دارم بلاخص پيرمردها و پيرزنهايي که هر شب ميگن کي حسن و کوکاش شاهين ميان. مردم عجيب دوستم دارند و من بيشتر... دستانشون را ميبوسم... و امروز نياز جامعه به خنده خيلي زياده چون مردم خيلي تو فکرند و خيلي ها گرفتارند و جامعه نياز به شادي و خنده داره... من طنز را از درون اجتماع پيرامون خودم پيدا ميکنم...

ارسال شده 7 ماه پيش در گفتگو ، نظر (0)

غلامرضا شريفي‌خواه: در زمانهاي بسيار قديم و قبل از احداث آب انبار قوام، ساکنان مردم بندر بوشهر براي تهيه آب آشاميدني از چاههاي منطقه اُندر بندر، باغ ملا، ريشهر، هليله، بندرگاه و... همچنين از قنات، به وسيله کساني که کارشان سقايي بود و با داشتن الاغ  و با حمل  دو الي سه مشک بزرگ پر از آب از راههاي خاکي و يا گلي و شُلي از چاههاي مناطق مذکور با فاصلههاي چندين کيلومتر آب را به داخل شهر ميبردند

ارسال شده 8 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (1)

جعفر درايي: سال1358 اوايل زمستان بود و مدرسه باتک کلاس اول راهنمايي با23 دانش آموز در اين سال آغاز بکار نموده بودم. دانش آموزان از سه روستاي نخل تقي عسلويه و  بيدخون بودند که در سالهاي بعد از زباز و دهنو و اخند و کلات هم به اين مدرسه اضافه شدند ... اين سال مدرسه، با دو دبير اداره مي شد، من و غلامرضا اسدي که از بندر طاهري بوديم...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (1)

غلامرضا شريفي خواه: در سال 1329 خورشيدي بود که پدرم مرا براي کلاس اول در مدرسه بوذرجمهري که برگرفته از نام بزرگمهر که وزير و حکيم دوره ساساني بود، اسم نويسي کرد و اين مدرسه قديم در آخر خيابان شاپور (ليان) امروز واقع بود که سر در آن ضلع غربي  شهر بوشهر در کنار خيابان پهلوي (معلم کنوني) و بچه ها تا کلاس نهم در  اين مکان تحصيل مي کردند و سه کلاس ديگر هم براي اخذ مدرک ديپلم وارد مدرسه سعادت مي شدند.

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

اگر خودم را نمونه اي از جوانان آن روزها فرض کنم، بيشتر شايق به خواندن رمانهاي عاطفي عاشقانه و يا هيجاني پليسي بوده اند، مگر تک و توکي از بچه ها که متاثر از توصيه و تفکرات برخي از معلمانشان، جذب کتابهاي سياسي و اجتماعي و بيشتر در زمينه شعر و شاعري و هنري بوده اند...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در گفتگو ، نظر (0)

 غلامرضا شريفي خواه : مردم بوشهر در قديم طي آداب و رسومي که از ديرباز براي آمادگي عيد سال جديد معمول بود، کارهايي را انجام مي دادند. در دهه هاي سي و چهل ابتدا خانه تکاني که دو هفته قبل از عيد، خانه هاي خود را بعد از يک سال با شرايط سخت آن زمان، تميز مي کردند. ابتدا وسايل هر اتاق در حياط گذاشته...

ارسال شده بيش از 2 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

غلامرضا شریفی خواه : در شب‌های فصل سرمای زمستون در شهر بوشهر مخصوصاً در چهار محل عده‌ای به صورت دوره ای اقوام به خانه هم می رفتند و خانه های قدیمی طوری ساخته شده بود که اتاق تابستونه و زمستونه جداگانه بود، و حیاط در وسط خانه که اغلب آب انبار در آن جا قرار داشت و اتاق ها به اسم نشیمن و مجلسی و اتاق کوچک تر که صندوقخانه می گفتند. اتاق نشیمن که بیشتر در آن جا بودیم...

ارسال شده بيش از 2 سال پيش در تاریخ ، نظر (0)

همه كتابهايي كه خوانده‌ام به نوعي در زندگاني‌ام اثر گذاشته‌اند. بسياري‌شان را خوانده‌ام كه الان در اين لحظه در يادم نیستند و لكن برخي از آنها در یاد دارم. از يك منظر هر كتابي براي خواننده‌اش اثراتي دارد.كتابها به دنيا مي‌آيند؛ هر کدام از ما به فراخور شرایط خویش، سعادت دستیابی به اندکی‌شان را می‌یابیم؛  با برخی از ایشان دمخور و دوست می شویم … با ما و در ما تا هستیم می مانند و برخی نیز تا ابد در روح و روان و کالبدمان جاویدان می شوند...

ارسال شده بيش از 2 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

ابراهیم بشکانی: با وجود لایروبی و شستن آب انبارها، آبی که در آن ذخیره می شد پس از مدتی جایگاه لار و حشرات و پشه ها می شد و کرم می زد. در بعضی مواقع در آب انبارهای خانه های بزرگ بچه قورباغه هم دیده می‌شدکه بهش جوجوک میگفتن، قبل از مصرف حتما آب را صاف می کردند..

ارسال شده بيش از 2 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

ابراهیم بشکانی: چند روزی به اول مهرماه سال ۱۳۳۸ مانده بود که یه روز صبح بعد ازخوردن ناشتا پدرم گفت: لباسات بر کن تا بریم بازار. لباس پوشیدم و با هم از خونه زدیم بیرون و بعد از گذشتن از کلیسا و مغازه های اول بازار قدیم بوشهر، از پله ها بالا رفتیم به طرف راسته آهنگرا، به خیاطی آقای شهرستانی که رسیدیم پدرم سلام و احوالپرسی با اون کرد و رفتیم به طرف لباس فروشی زار محمد که پیرمردی خوشرو و خندان بود و بعد...

ارسال شده بيش از 2 سال پيش در تاریخ ، نظر (0)

عبدالخالق ماجدی: چند روز پیش یک کلیپ دیدم از یه گاوداری مدرن در اروپا که چه طور سالنی به مساحت  چند هزار مترمربع فقط توسط یک خانم که در اتاق کنترل نشسته بود اداره می شد. تمام کارها را از دوشیدن شیر تا نظافت سالن به صورت مکانیزه توسط ماشین آلات پیشرفته انجام می شد...

ارسال شده بيش از 3 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

ابراهیم بشکانی: درب کلیسای بوشهر (کلیسای گئورگ مقدس) باز بود و بر عکس همیشه شلوغ پلوغ، پاسبانی اونجا ایستاده بود و از رفتن افراد به داخل کلیسا جلوگیری می کرد. پدرم جلو رفت و با پاسبان که از هم قطارهای قدیمش بود (پدرم پاسبان بازنشسته بود) سلام علیک و احوالپرسی کرد و ماجرای شلوغی کلیسا ازش جویا شد. توضیح داد به خاطر این که میخوان از دروازه اول میدون مصدق تا محله بهبهونی، کنار دریا خیابون بکشند...

ارسال شده بيش از 3 سال پيش در تاریخ ، نظر (0)

دوران كودكي من در شهر زیبا وتاریخی بوشهر گذشت و البته بوشهر حالا با بوشهر گذشته قیاس مع الفارق است در آن زمان امكانات بسیار بسیار کم و هوا هم به شدت گرم بوده و سیستم آموزشی نیز از نظر آموزشي در سطح بالاي علمی قرار نداشت و زندگی من با درس خواندن و ورزش،کردن تعریف می شد و چند سالی در ورزش ژیمناستیک فعالیت کرده و چندین جوایز برتر کسب کردم و در رشته فوتبال تمرینات منظم تیمی داشتم و به تیم قوتبال شاهین بوشهر دعوت شدم...

ارسال شده بيش از 3 سال پيش در گفتگو ، نظر (0)

 در سال ۹۶ به دنبال آن هستم که یک باشگاه آمادگی جسمانی متفاوت با همه باشگاه‌های دیگر تاسیس کنم و هدف در این باشگاه دارا بودن یک بدن خیلی آماده متناسب به رشته‌های ورزشی مختلف است نه صرفا برای پرورش اندام و بدن‌های زیبا...

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در ورزش ، نظر (0)

دکتر محمود دهقانی: سر هر پیچ  و خمی شاگرد از رکاب بغل کامیون پائین می رفت و با سر و روی پر از گرد و خاک با چرخش دست فرمان می داد وعمه نساء کامیون را به عقب و جلو می برد و گردنه ها را پشت سر می گذاشت. راننده های مرد به او سلام می کردند و او هم در حین کلنجار با دنده وچرخاندن  فرمان کامیون در کوه و کتل، برای آن ها دست تکان میداد

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (4)

حسين دهباشي با فائزه هاشمی براي مجموعه تاریخ شفاهی «خشتِ خام» گفت‌وگويي انجام داده و متن آن را در اختيار «شرق» قرار داده است. گزيده‌اي از اين گفت‌وگو در ادامه مي‌آيد. 

ارسال شده بيش از 8 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)
حجت‌الاسلام دری‌نجف‌آبادی: توبه مرتضوی دیگر اثر ندارد

ارسال شده بيش از 8 سال پيش در گوشه و کنار 2 ، نظر (0)
ارسال شده بيش از 8 سال پيش در گوشه و کنار 2 ، نظر (0)

در مورد دروس عمومی باید با فاصله ای حداقل یکی دو روز تست قسمت مربوطه زده شود. تمرکز اصلی در درس زبان روی Reading و Close test باشد. در ادبیات با تمرین کردن فهم ادبی خود را افزایش دهند در ادبیات و عربی روی گزینه را بیشتر کار کنند. در درس دینی روی آیات و روایات تمرکز بیشتری کنند. در دروس اختصاصی ریاضی و فیزیک و شیمی، بلافاصله پس از خواندن فرمولها و تکنیک ها...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در گفتگو ، نظر (3)

موسیقی بوشهر، موسیقی ای است که از تمام  موسیقی های هند، آفریقا، ترکی، لری، ردپایی وجود دارد و تاثیر خودشان را به واسطه مدت کوتاهی که در بوشهر بوده اند باقی بگذارند و این پتانسیل دست ما را باز گذاشته است که موسیقی بوشهری را جهانی کنیم و خیلی هم جواب داده است موسیقی ایرانی پتانسیلی برای جهانی شدن را دارد ولی باید افرادی باشند و بیایند و این را تجربه کنند و کار کنند...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در گفتگو ، نظر (0)

ابوشهر و تنگستان با رئیس‌علی دلواری گره خورده است. مردی که در زمان حیات‌اش مبارزی جسور بوده و مقطعی از تاریخ این سرزمین را از آن خودش کرده است. اما بوشهر مرد دیگری را در حافظه خود نیز ثبت کرده است. همایون شهنواز کارگردان «دلیران تنگستان» و راوی زندگی رئیس‌علی دلواری ...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (3)

پیش از این فضای مجازی بازتابی بود از آنچه در زندگی واقعی آدم‌ها رخ می‌داد. خیلی طول نکشید که این ماجرا شکل دیگری یافت؛ درست از زمانی که اپلیکیشن‌های کاربرپسند به تلفن‌های همراه اضافه شد. حالا بعد از تنها چهار، پنج سال کار به جایی رسیده است که گاهی آنچه در دنیای واقعی اتفاق می‌افتد پیامد چیزی است که در فضای مجازی رخ داده است، هرچند بسیاری معتقدند امروز دیگر نمی‌توان مرزی میان فضای مجازی و فضای حقیقی متصور شد و به نظر می‌رسد این دو فضا یکپارچه شده‌اند. با «مسعود کوثری»، دانشیار ارتباطات دانشگاه تهران، در این‌باره گفت‌وگو کرده‌ایم؛ جایی که کوثری معتقد است: «مرزبندی بین فضای واقعی و مجازی دیگر وجود ندارد؛ البته نه اینکه بگوییم هرچه در فضای مجازی است، واقعی است یا هرچه در فضای واقعی است، مجازی است بلکه نحوه ارتباط و لینکی که بین آنها به وجود آمده، از آنها یک فضای یکپارچه ساخته است.»

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

ندان شهرباني ساختماني در بافت قديم بوشهر و در محله ي شيخ سعدون (كوتي) و نزديك به مسجد بود كه آن را به شكل زندان درآورده بودند. ساختمان دو طبقه داشت كه چهار طرف آن اتاق بود و حياط آن در وسط، با آب انباري كه در ميان حياط قرار داشت. زندانيان به زودي با ما انس گرفتند و وقتي كه از وضع ما آگاه شدند علاقه بيشتري به...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در سیاسی ، نظر (0)

صبح، ساعت 11 به بیمارستان پارس رفتم. خانم بهبهانی در بخش «آی‌سی‌یو‌جنرال» بستری بود. به «آی‌سی‌یوجنرال» رفتم. در آن شیشه‌ای بود و فقط از داخل باز می‌شد. روی در کاغذی چسبانده بودند و نوشته بودند: «خانم سیمین بهبهانی ملاقات‌ممنوع می‌باشد.» به یکی از پرستارانی که داخل بود اشاره کردم. آمد. در باز شد.

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در دیدگاه ، نظر (1)

نمی توان گفت که زن بودن ما محدویت نیست، ولی فکر می کنم این محدویتها اغلب به خود ما و نوع نگاه ما بر می گردد. در این سالها همیشه طوری رفتار کرده ام که زن بودنم  گزینه ای برای حذف من از یک پروژه نباشد به علت مثلا سختی کار، پا به پای همکاران دیگرم رفته ام و سخت کار کرده ام.، هیچ وقت نگفتم که نمی توانم یا بخاطر زن بودنم خواستار تخفیفی شده باشم مثل بقیه همکاران تا آنجا که...

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در گفتگو ، نظر (1)

سیمین بهبهانی شاعر و غزل سرای کشورمان در مقبره خانوادگی خود در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد. پیکر مرحومه بهبهانی با حضور جمعی از هنرمندان، موسیقیدانان و شعرا ساعت11صبح روز جمعه از مقابل تالار وحدت به سمت بهشت زهرا (س) تهران تشییع شد و در مقبره شماره 72 « عباس خلیلی مدیراقدام» آرام گرفت. تصاویر مراسم تشییع پیکر سیمین بهبهانی را می بینید.

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (1)

زینب صفری- تاریخ ایرانی: ۳۷ سال پس از درگذشت دکتر علی شریعتی یا به تعبیر خانواده‌اش «شهادت» او، هنوز پیکر این پژوهشگر و جامعه شناس برجسته تاریخ معاصر در زینبیه دمشق است و جسد مومیایی شده‌اش که قرار بود بعد از امانت‌سپاری ۵ ساله به ایران برگردانده شود، منتظر موافقت مسئولان است؛ خانواده شریعتی هم چنانکه تنها پسر او، احسان شریعتی می‌گوید هرگز با شرایط مناسبی برای انتقال پیکر او مواجه نشده‌اند. احسان شریعتی در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» ابراز امیدواری کرده که با توجه به وقوع جنگ داخلی در سوریه و عدم اطلاع از مقبره شریعتی، مسئولان موافقت کنند که پیکر پدرش به ایران منتقل شود؛ البته منوط به آنکه اجازه داده شود او طبق وصیتش در حسینیه ارشاد دفن شود و دولت امکان برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری در شأن دکتر شریعتی را فراهم کند.

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

کنسرت گروه لیان به سرپرستی و نوازندگی محسن شریفیان در حالی 15 و 16 اردیبهشت ماه سال جاری در تالار وحدت به روی صحنه می رود که قرار است اتفاقات جدیدی در اجرای این کنسرت بیفتد و آن هم مربوط می شود به نقش طنز در موسیقی. شریفیان درباره این اجرا می‌گوید: «طنز عنصری است موثر در زندگی افراد که امروز به مرور در حال کمرنگ شدن است. ما می خواهیم در اجرای تازه خود به طنز و کاربرد آن در حوزه موسیقی...

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در اخبار ، نظر (0)
صفحات: 1 | 2

آخرین اخبار

پربیننده ترین