طراحی سایت
جستجو:

  محله جبري  در جنوب چهار محل(بهبهاني،کوتي،شنبدي و دهدشتي) و جنوب گمرک شهر بوشهر که بيشترين مردمان اين منطقه از مهاجران بخش ساحلي(تنگستان) و اطراف استان ساکن شدند. پيشينه اين مردمان سختکوش دريا و دريانوردي (ناخدا، ملواني و کارگر بارانداز) بودند. اين محله نو پا در شهر بوشهر توانست مهد آموزش و پرورش  شود و بيشترين احداث  مدرسه را در خود جاي دهد (باقري، فردوسي، کورش کبير، مهرگان، مستوره کرد، دشتي، داريوش کبير و مصدق)...

ارسال شده 1 روز پيش در اجتماعی ، نظر (0)

يادبود رفقاي جان / شهیدان مواجی


نسیم جنوب، مژده مواجي: ده (10 ) ارديبهشت، يادبود رفقاي جان، افسروظيفه محمّدعلي مواجي و درجهدار وظيفه محمّدحسن مواجي که در آزادسازي خرمشهر، سال 1361 جانشان را فداي ميهن کردند. برادرم علي، در سال 1359 شعر بندر را سرود. آنجا که ميگويد«با چشمان نگرانش»، از دغدغه مردم مينويسد. اظطرابِ وقوع جنگ. مردم ايران دهههاي متوالي است که دغدغههاي خيلي زيادي دارند. يکي از آنها دلهره مدام از پيشامد جنگ است. بندر زادگاه من بر کناره دريا بر شن هاي گرم ساحل آرام غنوده است و با چشمان نگرانش به افق مي نگرد محمّدعلي مواجي «جنگ» چه کلمه شوم و نفرتانگيزي. در دروس خشک تاريخ، بيشتر در مورد جنگها تدريس ميشود. آن هم اکثرأ به طور تحريف شده از برد و باختها . علي سروده‌‌هاي زيادي از جنگ دارد. آنچه را که او با چشمان خودش شاهدش بوده و با پوست و گوشت خود حس کرده، بهطور ملموسي به نگارش درآورده بود. نوشتههاي او تاريخ واقعي از چهره کريه جنگ و ويرانههاي آن ميباشند. در کتابم، «تاوان عظيم انسانبودن» که در سال 2401 توسط نشر هليله منتشر شد، گذري است به زندگي علي و حسن.

ارسال شده 1 روز پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

نسیم خاطره: لبخند و مهرباني مردم روستا


نسیم جنوب، فريبا درويشي: سال 1367 بود که اولين روز کاري من در مهرماه شروع شد. استرس و نگراني با هم عجين شده بودند و مرا نگران مي کرد. محل کار من روستاي نزديک بوشهر بنام «پهلوان کشي» بود. اين روستا از لحاظ جاده و آب و برق ضعيف بود مردمان مهرباني داشت که به معلم خيلي احترام مي گذاشتند. من هر روز صبح ساعت 7 بايد فلکه امام مي ايستادم تا سرويس مينيبوس بيايد. من نفر آخر بودم، وقتي من سوار ميشدم مينيبوس پر بود، من در کنار همکارم بنام خانم پورصباغ مينشستم، خانم بسيار متين و آرومي بود، منم آروم بودم و توي مينيبوس فقط شنونده بودم. يکي از همکاران بسيار خانم شوخطبع و خوشمشربي، تمام راه شوخي ميکرد و باعث خوشي دوستان ميشد.  من يکسال در آن روستا بودم ولي خاطرات زيادي با مردم مهربون اونجا دارم. وقتي تعطيل ميشديم بعضي از خانوادهها من را به ناهار دعوت ميکردند، يا سبزي و چيزهايي ديگر به من تعارف ميکردند، مي خواستند محبت خودشان را به نشان دهند، مشکلات خودشان را با من مطرح مي کردند و من سعي ميکردم به آنها کمک کنم. وقتي از مينيبوس پياده ميشدم، نيم ساعتي ميرفتم تا به کلاس برسم، وارد روستا که ميشدم تا نزديک زانو خاک بود. وقتي توي کلاس بودم حس خوبي داشتم و خوشحال بودم در کنارشان هستم، روستا سرسبز و زيبا بود. بر خلاف استرس و نگراني که روز اول داشتم، لبخند و مهرباني مردم روستا باعث شد من بتونم به راحتي به کارم ادامه بدهم.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1080)

ارسال شده 1 روز پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

وقتي مالکيت جديد تيمهاي سرخابي پايتخت چندين بانک و پتروشيمي ميشوند، آدم «گََُُر» ميگيرد، البته اگر اهل بوشهر باشي و دلسوز هميشگي اين ديارِ سراسر محروم نه، بلکه مظلوم... اينجا مرغ همسايه غاز هست و به جاي آن که صنايع نفتي و گازي که در همين استان کسب درآمدهاي مولتي ميلياردري ميکنند، اسپانسر تيمهاي هميشه ندارِ استان باشند اما از آنجا که خون تيمهاي سوگلي پايتخت رنگينتر است بسان آهن ربايي جذب آنها شده اند...

ارسال شده حدود 9 روز پيش در ورزش ، نظر (0)

ماهيگيري همراه با ترس و لرز

محمد ابراهيم فولادي

سال 1363 هجري شمسي بود. به اتفاق دو ملوان ديگر جهت دسترنج خود و معاش روزگار اقدام به خريد يک قايق موتوري نموديم که قيمت آن قايق همراه با موتور 40 اسپ تواتسا که سه سال پيش اوشار شده بود مبلغ 40 هزار تومان بود.

 قايق در اسکله بندرگاه پهلو گرفته بود و موتور آن همراه با ماشين سواري به منزل حمل ميشد.

در يکي از روزهاي آخر پاييز که پيش بيني ميشد سه روز ديگر هوا خوار است، تصميم به صيد در دريا گرفتيم. هوا خوار شد، ظهر يکشنبه ماچله آماده کرديم که شامل مقداري نان و دمپخت ميگو بود و به سوي بندرگاه حرکت کرديم. در راه علاوه بر رانندگي به وزش باد و درختان و ابرها مينگريستم و هوا را رصد ميکردم. به بندرگاه رسيديم ساعت 5 بعدازظهر بود، هوا خوار کمي اون طرفتر چند تکه ابر سياه در آسمان نمايان بود، مرتب به ابرها  خيره ميشدم  و کار آماده سازي قايق هم از نصب موتور و باز کردن گسل و لنگر بستن موتور به قايق را انجام ميدادم. هوا  رو به سردي ميرفت، تعدادي از قايقها به صيد رفته بودند، دو ملوان  قايق کنار اسکله، نيم نگاهي به آسمان و ابرها داشتند.

بالاخره همراه با دو ملوان به نام جلال و اسماعيل دل به دريا زديم، محل صيد مونگوف روبروي اسکله بندر عامري تنگستان بود که آنجا هميشه صيادان روزي خير و برکتي داشتند.

پس از 30 دقيقه روي دريا بالاخره به محل صيد که همان منگوف دريايي بود، رسيديم. به غروب نزديک ميشديم. حالا بايد قايق در يک جاي مناسب لنگر ميشد. شخته که مانند شاقول  بنايي است و بند 20متري نازک هم داشت به دريا انداختم تا يک جاي خوب جهت صيد که اونجا بين شلي و گساري بود پيدا کنم.

بالاخره با اندازهگيري، قايق در يک جاي مناسب قرار گرفت و گفتم همين جا لنگر بيندازيم.

حالا نيم ساعت تا غروب آفتاب مانده بود و قايق وسط دريا و فقط کوههاي اطراف عامري مشخص بودند و ديگر هيچ چيز نمايان نبود.

ما سريع سه نوع طعمه که شامل ماهي گواف ميگو و خساک بود کنجه کرديم، و شروع به صيد کرديم. نزديک 10 قايق پيش هم بوديم، در اولين قلاب هايي که به  آب انداخته ميشد انواع ماهيهاي صبيتي، شوريده و بالول و شوم ميگرفتيم. حسابي مشغول صيد شده بوديم و هر کدام نزديک به نيم باسکت ماهي گرفتيم.

کم کم هوا تاريک ميشد، نگاهي به آسمان انداختم، ديد ابرها بالا آمده و چلچل باد قوس شروع  وزيدن ميکند. در اين چهار ساعت حسابي ماهي رو کرده بود و باسکتهايمان داشت پر ميشد. ديدم ابر سياهي از روي کوههاي عامري بالا ميآيد، يکباره گفتم جلال لنگر بکش که اوضاع خيلي پسن. باد قوس قوس، اون هم بادي که از مطاف ميآمد.

 قايقهاي ديگر هم گفتند جمع کنيم. در اين بين يکي از ملوانان گفت ماهي رو کرده بزار صيد کنيم که با عصبانيت گفتم من مي دانم يا تو.  لنگر بکش. همه قايقها لنگر کشيدند و در حال حرکت بودند. جلال  هرچي ميکرد لنگر بالا نميآمد، سکان  قايق را به صورت دايره 30 متري دور لنگر چرخاندم  تا يکباره لنگر آزاد شد، لنگر  پشت گسار گير کرده بود و با مکافات زياد آن را آزاد کرديم و حرکت کرديم به سوي ساحل، در اين هواي طوفاني قايق بالا و پايين ميرفت. با تجربهاي که داشتم قايق را سوار موجها ميکردم و به سوي ساحل ميرفتيم. گاهي قايق يک متر يا دو متر بالا و پايين ميشد، ديگر اميدي به زنده ماندن نبود و ملوانان  دست به طرف آسمان دراز ميکردند که خوشبختانه اسکله بندرگاه نمايان شد. اما وارد اسکله شدن هم تجربه ميخواست، سنگيني قايق را يک طرف قرار داديم و قايق وارد اسکله شد. در اين هنگام صورتها که رنگ پريده و چهرهها ترسيده بود، به حالت عادي درآمد.

يک گروهبان دوم که نگهبان بود گفت چرا حالا ساعت دوازده شب برگشتيد؟ گفتيم مگر تشخيص هوا نميدهي؟ تا معلوم شد اين درجهدار اهل شهر اراک است و از دريا و دريانوردي چيزي نمي‌‌داند. بالاخره اين سفر دريايي با مشقت و سختي پايان يافت.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره 1077)

ارسال شده حدود 1 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

نتايج انتخابات مجلس شوراي اسلامي در استان بوشهر

ارسال شده 2 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

دکتر محمود دهقاني: با سرازير شدن گردشگران به «تنگ جيز» جاي خوشگذراني شاهزادههاي ساساني در دشت خشت کازرون  استان پارس، جا دارد ميراث فرهنگي، شهرداري کُنارتخته و شهرداري خشت نکته هايي را يادآور شوند و در رسانه ها بازتاب دهند تا اين برجا ماندههاي نياکاني آسيب نبينند. اکنون که با فرارسيدن بهار و نوروز گفتگو از گردشگري است...

ارسال شده 2 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

شعري از محمّدعلي موّاجي

به مناسبت  سالروزتولدش 10  بهمن 1334

 

«زمين»

در آيندهاي نزديک

 که با ضربان قلب

قابل شمارش است

زمين

با فريادي پدرانه خواهد گفت :

اي جهانيان

گاه عزيمت فرا رسيده است

باروبنه بر بنديد!

دير زماني ست که تو، انسان

ديگر در من نميگنجي

تو را جهاني ديگر بايد

بگذار دمي    دور از هياهو

صداي امواج اقيانوس

و آواي حرکت مواّج رودهاي خروشان

صفير طوفانهاي قارهاي

را بشنوم

ساليان درازي است

که اين آواها را نشنيدهام

و اين مناظر را نديدهام

بگذار آبهاي سرد رودها

در تن خستهام نفوذ کنند

در اعصار و قرون

انديشه سرنوشت تو

لحظهاي مرا آسوده نگذاشت

دردي عظيم کشيدهاي انسان

جراحاتي عميق در روح توست

که با گذشت ساليان دراز

التيام ميپذيرد

و چقدر رنج ديدهاي

و پيش از تو، من

که تمام سرگذشتها را

از بر دارم

کنون وارهيدهاي

از رنج و درد کهنه اعصار

کنون دوران پيش

سيماي غريب و باور نکردني دارد

و از «جهنم درون»

بهشتي شگفتآور

آفريدهاي

اينک انساني نو،

جهان را   ميکاود

انساني نوين

و مسيري نو

از            جهالت به علم

*    *     *

بگذار           از دور

نظارهگر تو باشم

باروبنه بر بنديد!

 

(اسفند ماه 1358، در سن 24 سالگي)

 

افسروظيفه شهيد محمدعلي مواجي  در طي 26 سال زندگي پر بارش، اشعار، نوشتهها و ترجمههايي به يادگار گذاشته است. او پس از تحصيلات دانشگاهي در رشته علوم سياسي در دانشگاه تهران، در نبرد آزادسازي خرمشهر همراه با برادرش محمّدحسن مواجي در 10 ارديبهشت 1361 جانشان را فداي ميهن کردند.

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

عالي بازدار:  پس از دريافت ديپلم و خدمت سربازي درخواست کار به اداره کل فرهنگ بنادر و جزاير خليج فارس در بوشهر داد تا به کسوت معلمي درآيد. از مدير مدرسه ماندگار سعادت استعلام شد تا نظرش را درباره ايشان اعلام کند. مرحوم سيد ضياء الدين بلادي مدير وقت مدرسه نامهاي به اداره کل فرهنگ نوشت و دانشآموز ديروزش را مورد تاييد قرار داد و معرف ايشان شد...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

 اول مهر به همان مدرسه رفتيم که نامش مهران بود. معلم کلاس دوم مرحوم آقاي گيتيزاده بود که مردي بلند قد و خوش تيپ بود. در همان سالها آقاي گيتيزاده با خانم محتشمي ازدواج کردند و يادم است که عروسي مفصلي گرفتند. در ميان دانش آموزان دولابي، حميدي ، فروزاني و خودم از بچه هاي زرنگ بوديم و رقابت داشتيم و خيلي درس خوان بوديم به طوري که آقاي گيتيزاده در کلاس دوم تعدادي از بچهها را در اختيار ما گذاشته بود...

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

 

بيخيالي نسبت به دردسرهاي مردم


قاسم محمدي: انسان تعجب ميکند از اين همه بيخيالي و بيتوجهي برخي از نهادهاي دولتي در بوشهر، که چگونه مشکلات مردم در اجراي يک طرح عمراني برايشان اهميتي ندارد و طرح عمراني را نيمه کاره رها کرده و به مردم را با مشکلات تنها ميگذارند.

نمونه آن سنگفرش گذر محله کوتي است که مدتهاست در حال انجام است و نه تنها به اتمام نميرسد که نيمه کارها رها شده و به زودي همين کفسازي هم که انجام گرفته خراب ميشود و باز هزينه بايد کنند تا روز از نو و روزي از نو!

سنگفرش کردن مجدد يک گذر کوتاه همانند گذر محله کوتي مگر چه کار شاقي است که اينطور در اجراي آن ماندهاند؟! بقول قديميها مگر ميخواهند فيل هوا کنند که اينقدر اتمام آن برايشان سخت هست؟!

يعني در مأموريتهاي خود به شيراز هم نرفتهاند که ببينند چگونه طرحهاي بزرگ عمراني به سرعت انجام ميشود و مردم از مزاياي آن استفاده ميکنند.

به عنوان يک شهروند براي صدمين بار درخواست داريم تا هرچه زودتر سنگفرش کردن اين گذر کوتاه را تمام کنند و بيش از اين باعث زحمت ساکنين و سرافکندگي خود نشوند.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

 

 

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

قطبنماي زندگي

دکتر يونس قيصي زاده

تا به حال به اين فکر کردهايد که با زندگي خود چه ميخواهيد کنيد؟ در زندگي خود پاي چه چيزهايي ميايستيد؟ چه قوانيني در زندگي شما اهميت دارد؟ چه چيزهايي به زندگي شما حس معناداري و هدفمندي ميدهد؟ همه اينها به «ارزش»هايي برميگردد که در زندگي انتخاب ميکنيم، ارزشها همانند قطبنمايي در زندگي ما هستند که جهت زندگي را به ما نشان ميدهند، اهداف ما را مشخص ميکنند و رفتار ما را شکل ميدهند.

در مسابقه دو بين «ايوان فرناندز» دونده اسپانيايي و «آبل موتاي» دونده اهل کنيا اتفاق عجيبي افتاد. دونده کنيايي جلو بود و تا خط پايان ده متر فاصله داشت که با خيال اينکه از خط پايان عبور کرده، ايستاد. «فرناندز» که نفر دوم و پشت سر او بوده متوجه اشتباه او شد، ابتدا به او اشاره کرد که خط پايان آنجاست! وقتي ديد که او متوجه زبان او نميشود، حريف را هل داد و پشت سر او دويد. «موتاي» به عنوان نفر اول از خط عبور کرد و «فرناندز» دوم. همه اينها طي چند ثانيه اتفاق افتاد.

بعد از مسابقه خبرنگاري از «فرناندز» پرسيد که "براي چه اين کار را کردي؟"

پاسخ ميدهد: "روياي من اين است که روزي همه ما اينچنين زندگي اجتماعياي داشته باشيم."

خبرنگار قانع نشد: "ولي چرا اجازه دادي دونده کنيايي اول شود؟"

ايوان گفت: "من که اجازه ندادم! او خودش داشت اول ميشد."

خبرنگار اصرار کرد که: "اما تو ميتوانستي اول شوي."

ايوان نگاهي به او انداخت و گفت: "درست. اما حاصل آن پيروزي چه بود؟ آن مدال چه افتخاري براي من داشت؟ مادرم چه فکري در مورد من ميکرد؟"

اين ارزشهاي زندگي ما هستند که بردن يا باختن را در زندگي ما معني ميدهند، موفقيتي که همراه با نيرنگ، کلاهبرداري، حق ديگران خوردن و ظلم به ديگران باشد، در زندگي که منصفانه زيستن و احترام به ديگران، ارزش هست، عين باختن است.

نميتوانيم خودمان، ارزشهاي انساني را زيرپا بگذاريم و انتظار داشته باشيم، همسرمان، فرزندمان، دوستمان، همکارمان و... آنها را در برابر ما رعايت کنند!

به ارزشهاي زندگي خود فکر کنيم و ببينيم در اين دنيا، چه چيزهايي براي ما ارزش دارند.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

 با ورود اين دبيران باسواد به دبيرستان ها موج جديدي از سبک آموزشي جديد و مدرن، روح تازهاي درکالبد دبيرستانهاي بوشهر دميده شد. دبيران درآن زمان از هر نظر ممتاز و قابل احترام بودند و خود نيز سعي در حفظ جايگاه خود داشتند و جامعه نيز به خوبي پذيراي آنها بود. به عنوان مثال مرحوم دکترفقيهينژاد انساني با شخصيتي علمي، خوشمشرب، خوش سيما، فوقالعاده تميز و بسيار شيک پوش بود...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

دکتر کيوان آقاياني: در بوشهر ما کم نيستند کساني که در مستندسازي شهرت جهاني دارند و برندگان جوايز بينالمللي هستند، افرادي چون «رامتين بالف» و «داريوش غريبزاده» در کنار دهها چهره بزرگ و هنرمند همچون «رسول و رضا پولادي» مي توانند با ساختن مستندات و قطعههاي موسيقي و ترجمه آن به چند زبان زنده دنيا، تاثير بسزاي در شناساندن بوشهر و مناطق توريستخيز آن در سطح کلان کشوري و بينالمللي داشته باشند...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

مهارت نه گفتن

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي زندگي

به يك بچه پنج ساله كه در حال بازي است بگوييد يك ليوان آب برايتان بياورد. خيلي راحت و بدون هيچ رودربايستي به شما نه ميگويد. اين حقيقت نشان ميدهد ما در خردسالي مهارت نه گفتن را دارا بودهايم ولي به دلايل مختلف از دستش دادهايم    . حال در بزرگسالي بايد با تلاش فراواني آن     را بدست بياوريم. شخصا معقدم به غير از منابعي چون وقت، انرژي و پولي كه به خاطر عدم توانايي در نه گفتن از دست ميدهيم، از همه بدتر حرص و خودخورياي است كه بعد از بله گفتنهاي بيجا تجربه ميكنيم. به ياد بياوريد زمانهايي كه کسي از شما درخواست پول، انجام كار يا قرض دادن وسيلهاي داشته و شما با وجود عدم ميل باطني به او بله گفتهايد و بعد چه حالي داشتهايد.

به راستي چرا اينقدر نه گفتن براي ما سخت است؟ ما به دلايل گوناگوني نميخواهيم به ديگران نه بگوييم. يك دليل اين است كه نميخواهيم به ديگران توهين كرده باشيم. چون برآورده نكردن خواستههاي ديگران را توهينآميز ميدانيم. ديگر اينكه دوست نداريم خودخواه جلوه كنيم. فكر ميكنيم در اولويت قرار دادن خواستههاي خودمان نوعي خودخواهي است. دوست داريم به ديگران كمك كنيم و آنها ما را دوست داشته باشند و باارزش جلوه كنيم. نميخواهيم ديگران را ناراحت كنيم. گاهي هم صرفا گرفتار زورگوييهاي عاطفي ميشويم. افرادي هستند که ما را در تله احساسي قرار داده يا راههاي نه گفتن را بر روي ما ميبندند. البته دليل كلي ناتواني در نه گفتن عزتنفس پايين است. وقتي عزتنفسمان بالا است ميدانيم هيچ اشكالي ندارد نه بگوييم. چون حق داريم خواسته خود را در اولويت بگذاريم.

گاهي هم شيوه نه گفتنمان كار را خراب ميكند. مثلا به دروغ متوسل ميشويم. يا وقت تلف ميكنيم و جواب طرف مقابل را تا مدتي نميدهيم. يا بهانههاي غيرواقعي ميآوريم. مثلا به جاي اينكه بگوييم من نميخواهم اين كار را انجام بدهم قسم و قرآن ميخوريم كه نميتوانم يا ندارم. اينها باعث ميشود وجهه ما پيش ديگران آسيب ببيند. ضمن اينكه كمكي هم به بالا رفتن مهارت نه گفتنمان نميكند.

چطور نه بگوييم؟ نخست، نه گفتن بايد محترمانه باشد. اظهار تاسف ميكنيم كه نميتوانيم پاسخ مثبت بدهيم. دوم، نه گفتن بايد رك باشد. مثلا اين جمله "متاسفانه پاسخم منفي است". با منمن كردن و صغرا و كبرا چيدن هيچ كمكي به خود و طرف مقابل نميكنيم. سوم وقتكشي نكنيد. هرچه زودتر پاسخ بدهيد تا او بتواند براي مشكلش راهحلي پيدا كند. چهارم اگر نه گفتن آني برايتان سخت است، يك وقت مشخص بگيريد و بگوييد بررسي ميكنم و تا فلان موقع جواب ميدهم. پنجم اگر با اصرار طرف مقابل مواجه شديد به دنبال پيدا كردن دليل و بهانه بيشتر نباشيد. همان جواب اول را تكرار كنيد. ششم اگر ميتوانيد يك راهحل جايگزين به ايشان پيشنهاد دهيد. ممكن است برايش كمككننده باشد. ضمن اينکه نشان ميدهد شما به فكرش هستيد.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

دکتر یداله عبدالهی: نسيم جنوب براي فرهنگ بوشهر شايد نقش فراتر از فردوسي براي زبان فارسي داشته است. رسم و رسومات سنتي بوشهر را زنده نگهداشته، فرزندان مستعد و توانمند بوشهر را پشتيباني نموده،  سخنگوي بيزبانان، حامي بيبضاعتان، زمينه اهل قلم، آشيانه نخبگان، توسعهدهنده صنايع استان، زنده نگهداشتن بافت فرهنگي، توسعه دهند فرهنگ سپاسگزاري، انتشار مهر والدين و  بوده است...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

هلنا سعادتمند: اکنون که هفته نامه وزين نسيم جنوب در دلهاي مردم استان جايي دارد و چون نگيني بر تارک استان بوشهر ميدرخشد، باز هم ساز مخالف و تصميم به محو آن به گوش ميرسد! ولي مطابق معمول اين مردم آگاه و فهيم هستند که تصميم ميگيرند و سره را از ناسره تشخيص ميدهند.ساليانيست که هفته نامه نسيم جنوب صداي مردم استانيست که کمتر نماينده دلسوزي داشتند تا بتوانند از حقوقشان دفاع کنند و به جرات...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

به همت پژوهشگر جنوبي منتشر شد؛

سرگذشت جزيره مرجاني ايران

«تاريخ جزيرة خارگ؛ فراز و فرود خاندان زعابي، آلمذکور و حياتداودي» نوشتة سيد حسن رضوي، نويسنده و پژوهشگر جنوبي؛ سرگذشت خاندانهاي کهنزاد ساکن اين جزيرة مرجاني در خليجفارس است که به همت انتشارات «هليله» منتشر شده است.

به گزارش خبرگزاري کتاب ايران (ايبنا) در بوشهر، اين کتاب در 736 صفحه مصور با شمارگان 500 نسخه راهي بازار کتاب شده که روايت مفصلي از فراز و فرود خاندان زعابي، آلمذکور و حياتداودي؛ نخستين خاندانهاي ساکن در اين جزيره مرجاني بعد از اخراج پرتقاليها به دست شاهعباس صفوي از خليج فارس است.

ناشر کتاب «تاريخ جزيرة خارگ» در پشت جلد اين اثر آورده است: «اين کتاب داستان جزيرهاي است باستاني در شماليترين آبهاي خليج فارس که مردم او را «خارگ» خوانند. جزيرهاي آرميده در مسير شاهراهي باستاني ميان بنادر بصره بوشهر، مسقط و هندوستان که گذر دريانوردان به ناگزير از اين جزيره بوده است.

چهارصد سال پيش در زمان شاه عباس صفوي وقتي که پرتغاليهاي شکستخورده از خليجفارس تارانده شدند، قبايل چندي از سواحل عمان و نواحي داخلي ايران به سمت نوار ساحلي ايران مهاجرت کردند و در پهنه وسيعي از ساحل اسکان يافتند. خاندان زعابي، آلمذکور و حيات داودي از جمله اينان بودند که به ترتيب در بندر ريگ بندر بوشهر و بندر گناوه ساکن شدند؛ اين سه خاندان به سرعت قدرت يافته و حدود سيصد سال بر جزيره خارگ و نواحي ساحلي حکم راندند.

اين کتاب حکايت زندگاني و حکمراني اين سه خاندان است که آغاز نوشتنش شايد يک کنجکاوي کودکانه بود از راز مرگ کدخدا عبدالرسول احمدي در هشتاد سال قبل؛ اما رفت تا پنج هزار سال قبلتر و آن همه تاريخ عجيب و پرماجرا حالا کدخدايان اين سه خاندان به هيجده تن رسيدهاند هر کدام با فصلي جدا و روايت ايامي چند که بر آنها و بر جزيره گذشته است.»

در بخشي از «تاريخ جزيرة خارگ» به قلم سيدحسن رضوي ميخوانيم: «تاريخنگاران بر اين باورند که پنج هزار سال پيش، جزيره خارگ يکي از پايگاههاي دوردست امپراتوري ايلام بوده است. گيرشمن، باستانشناس فرانسوي مينويسد: «جزيره ميبايست از سه هزار سال پيش از ميلاد مسيح جزو قلمرو کشور عيلام بوده باشد؛ زيرا با کشتي بادي فقط سه يا چهار ساعت با بوشهر، بندر مهمي که در کرانة ايران است، فاصله دارد و قلمروي عيلام که شوش پايتخت آن بود تا به اين قسمت خليج فارس ميرسيد؛ زيرا نيمقرن پيش هيئت باستانشناسان فرانسوي در بوشهر خشتهايي يافتند که بر آنها نوشتههايي دربارة پادشاهي عيلام منقوش بود.»

به گزارش ايبنا، پژوهشگر و نويسنده جنوبي متولد سال 1351 است. وي که پيش از اين آثاري چون «چند ميگيري تا جزيرة ناخدا» و... را راهي بازار کرده بود.

 

 

ارسال شده 4 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

مونا عليخواه: هميشه و درهمه حال، همکلام شدن با پدر براي من لبِ خاموش ميطلبيد و من هميشه منتظرِ دريافت نگاه و پيامِ پدر بودم... در اين خموشيِ «مولانا»وار، «خموشيد، خموشيد، خموشي دمِ مرگ است/ هم از زندگي است اينک، ز خاموش نفيريد»، اينطور صدايش ميزديم: «پدر». در سالهاي اخير که فاصله بين من و او، از بوشهر تا آمستردام، هر روز بيشتر و بيشتر ميشد، اين بيصدايي دلتنگترم ميکرد...

ارسال شده 4 ماه پيش در ادب و هنر ، نظر (0)

ابراهيم بشکاني: عصرچهارشنبهاي از آبان ماه سال 1343بود، همه خانواده به دور راديو چهار موج  قديمي که با باطري بزرگي که هميشه کنارش بود کار مي کرد، جمع شده بوديم، البته اين راديو به سيمي بلند که تا پشت بام خونه ادامه داشت متصل شده بود و آنتن آن محسوب ميشد. همه منتظر قرعه کشي بليطهاي بخت آزمايي...

ارسال شده 4 ماه پيش در تاریخ ، نظر (0)



هالههاي غروب زيباي بوشهر

جواد غلام نژاد جبري

کافي است چند لحظه از خود فاصله بگيريد و به دور بر نگاه کنيد. جهان واقعي و طبيعت را در آغوش بگيريد، بعد متوجه هستيد که اين کار بسيار ساده در بچگي هم  انجام ميداديد و به همين علت بوده باحال دل خوش و انرژي بالا زندگي مي کرديد. همه چيز دست خودت مي باشد، فقط گاهي چيزيهاي بسيار جزيي از يادت رفته است. ارتباط با طبيعت کمک ميکند که شگفتهاي جهان هستي را درک کنيد. فقط کافيست توجه را به حضور در  لحظه حال بياوريد. آن وقت طبيعت به تو هديه ميدهد. غروبهاي بوشهر در تمام دنيا ثبت شده است و اسم رسمي دارد. هر غروب در 365 روز  سمفوني رنگ خاص خودش را دارد. مثلا در فروردين ماه تا پايان ارديبهشت ماه  هالههاي بسيار قشنگي که از چندين بافت رنگي درکنار و روي هم  هستند، به گونهاي انگار آسمان را نقاشي کرده اند. باچشم ديده مي شود. چه هديه بالاتر از اين زيبايي که خورشيد با غروب خود در آسمان و روي دريا نشان مي دهد.

ارسال شده 5 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

عضو هيات علمي و مولف کتاب تاريخ سي ساله دانشگاه خليج فارس گفت: کتاب تاريخ سي ساله اين دانشگاه با هدف تبيين و ثبت تحولات و رويدادهاي دانشگاه از بدو تاسيس تا زمستان 1401 براساس اسناد و مدارک و شواهد موجود به زيور چاپ آراسته شد.

حميد اسدپور در گفت وگو با ايرنا اظهار کرد: کتاب تاريخ سي ساله دانشگاه خليج فارس که توسط انتشارات اين دانشگاه منتشر شده است داراي 2 مقدمه، يک پيشگفتار، هشت فصل و در 368 صفحه به رشته تحرير آمده است.

وي افزود: تاسيس دانشگاه خليج فارس در بوشهر در واقع آغاز تحولي نو در تاريخ آموزشي، فرهنگي، علمي و اجتماعي استان بوشهر بود.

اسدپور يادآورشد: در اين کتاب تلاش شده اين تحول  و روند شکل گيري و نيز تاثيرات آن را به شکل مستند بازگو شده که در آينده علاقمندان و پژوهشگران در اين زمينه به تحقيق ميپردازند حداقل يک منبع معتبري وجود داشته و در دسترس آنان باشد.

عضو هيات علمي دانشگاه خليج فارس از خوانندگان اين کتاب خواست با نقد و انتقادات احتمالي  زمينه غناي کتاب تاريخ سي ساله دانشگاه خليج فارس را فراهم کنند.

ارسال شده 6 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

 به عنوان يک معلمِ  دغدغهمند، به جرأت ميگويم آنچه دانشآموز در مدرسه ياد ميگيرد،فرماليته، بيمحتوا، بياثر، بي خواص در روند و سيکل آينده زندگي اوست، به عنوان مصداق از يک کلاس بيست نفره رشته برق صنعتي چندتاي آن با مهارت ميتوانند يک تابلو ببندند و طراحي کنند؟ همينجور ساير رشته ها... نه معلم دست و دلي براي تفهيم به دانشآموز دارد، چرا که از زبان وزيرش شنيده که گفته فرهنگيان قشر مصرفي جامعهاند و نه دانشآموز اميدي به آينده دارد براي اينکه ميداند چيزي...

ارسال شده 7 ماه پيش در گفتگو ، نظر (0)

 مردم استان عزيزم بوشهر بينظيرند. مردم سخت ميخندند ولي بايد بدوني چطور بايد آنها را بخنداني. نگاه مردم به شونشيني شبکه استان خيلي خوبه، بي نظيرند و من همشان را دوست دارم بلاخص پيرمردها و پيرزنهايي که هر شب ميگن کي حسن و کوکاش شاهين ميان. مردم عجيب دوستم دارند و من بيشتر... دستانشون را ميبوسم... و امروز نياز جامعه به خنده خيلي زياده چون مردم خيلي تو فکرند و خيلي ها گرفتارند و جامعه نياز به شادي و خنده داره... من طنز را از درون اجتماع پيرامون خودم پيدا ميکنم...

ارسال شده 7 ماه پيش در گفتگو ، نظر (0)

غلامرضا شريفي‌خواه: در زمانهاي بسيار قديم و قبل از احداث آب انبار قوام، ساکنان مردم بندر بوشهر براي تهيه آب آشاميدني از چاههاي منطقه اُندر بندر، باغ ملا، ريشهر، هليله، بندرگاه و... همچنين از قنات، به وسيله کساني که کارشان سقايي بود و با داشتن الاغ  و با حمل  دو الي سه مشک بزرگ پر از آب از راههاي خاکي و يا گلي و شُلي از چاههاي مناطق مذکور با فاصلههاي چندين کيلومتر آب را به داخل شهر ميبردند

ارسال شده 8 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (1)

 رسول نوروزي: در آن قتلگاه تنها مانده بوديم و بقول بوشهريها نه راه پيش داشتيم و نه راه برگشت، آتش عراقيها هم شديدتر شده بود و گويا در زميني به آن بزرگي تنها متوجه ما شده بودند، دمدماي سحر شده بود و از محورهاي چپ و راست خودمان صداي فرياد عراقي را ميشنيديم و براي تضعيف...

ارسال شده 9 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (1)




ارسال شده 10 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

آموزش رانندگي در بوشهر همراه با درس انسانيت

ارسال شده 10 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

دکتر سجاد بهزادي: برنامه توسعه اي که ما را بين المللي نکند مبناي پايداري نخواهد داشت. به قول دکتر سريع القلم "اصول توسعهيافتگي جهاني و جهانشمولاند." برنامه توسعه اي که نتواند طبقه متوسط جامعه را نجات دهد، هرگز سالهاي روشني را به ما نشان نخواهد داد. توسعه يعني اينکه طبقه متوسط جامعه ميدان دار حوزه عمومي باشد و دغدغه نيازهاي معيشتي نداشته باشد...

ارسال شده 10 ماه پيش در سیاسی ، نظر (0)

احمد عبداللهي: بعد از چند سال تدريس اداره شهرستان بوشهر او را براي مديريت دبيرستان نواب صفوي و بعد از سه سال به مديريت دبيرستان ماندگار سعادت بوشهر منصوب کرد. ايشان بعد از مديريت در دبيرستان سعادت در دبيرستانهاي طالقاني، فاطمه زهرا، شهيد مطهري و شهيد بابايي پايگاه هوايي هم تدريس نمودند و از سال 1365 به جهت اعتمادي که به ايشان بود 17 بار به طور متناوب مسئول سالن مرکزي حوزه تصحيح اوراق امتحاني دبيرستان تعيين گرديد..

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

جعفر درايي: سال1358 اوايل زمستان بود و مدرسه باتک کلاس اول راهنمايي با23 دانش آموز در اين سال آغاز بکار نموده بودم. دانش آموزان از سه روستاي نخل تقي عسلويه و  بيدخون بودند که در سالهاي بعد از زباز و دهنو و اخند و کلات هم به اين مدرسه اضافه شدند ... اين سال مدرسه، با دو دبير اداره مي شد، من و غلامرضا اسدي که از بندر طاهري بوديم...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (1)

مکيه گرمسيري: چند وقت بعد يک روز بطور اتفاقي و به منظور ثبت نام در دوره رانندگي به بوشهر آمدم. در خيابان ششم بهمن (انقلاب) چشمم به تابلوي دفتر برنامه و بودجه افتاد. اولين بار بود که دفتر استان را مي ديدم، وارد شدم. نامه ابلاغ حکم را که در کيفم بود به آقاي دمکي دادم و ايشان نيز به آقاي شيرواني دادند ايشان نيز با خوشرويي نامه را به نجف غلاميان دادند و به من گفتند يک کپي نيز بگير تا به آقاي خمسي بدهند...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

افقي که براي تئاتر بوشهر مي بينم  به اين شکل هست که ما چه بخواهيم و چه نخواهيم با تمام بي امکاناتي ها و ناملايمتي ها،جوانان اين شهر پرچم اين هنر را به دست خواهند گرفت و جلو خواهند برد و با وجود اين که ديگر در بوشهر شايد به ظاهر و به شکلي تئاتر ديگر وجود نداشته باشد ولي آينده اين هنر در دستان جوانان اين شهر  است،پس شما به عنوان يک رسانه و دوستان ديگر در هرجايي که رسانهاي رو در دست دارند بايد از اين جوان ها حمايت کنند تا آن ها بتوانند بهترين ها را براي اين شهر و مرز و بوم رقم بزنند...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (0)

تا آنجا که به ياد دارم، فضاي فرهنگي و ادبي در بوشهر و همچنين در دبيرستان سعادت، خوب بود. هفته نامه ديواري، بحث ها و رد و بدل شدن کتاب هاي خواندني بين دانش آموزان (البته نه همه دانش آموزان، تعداد اندکي)، مطالعه کتاب هاي شعر. ناگفته نگذارم که، وجود شخصيت هاي ادبي و هنري نظير منوچهر آتشي و محمدرضا نعمتي زاده در آن سال ها، در ايجاد علاقه و انگيزه ي روي آوري به ادبيات، فرصت بسيار خوبي بود براي اين کار...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

دکتر محمود دهقاني: عباس معروفي خالق سمفوني مردگان که نزديکان او را «باسي» صدا مي کردند؛ نويسنده، شاعر و روزنامه نگاري پر تلاش و ايران دوست بود. از خانواده اي تبارمند و با فرهنگ که از سنگسر به تهران آمده بودند و از ديرباز در ياري رساندن به تهي دستان آوازه داشتند. معروفي در کار نويسندگي و حتا سياسي اجتماعي تا آنجا که به مردم و کشورش مربوط مي شد، آرام نمي نشست و استراحت نمي شناخت...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)
صفحات: 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16

آخرین اخبار

پربیننده ترین