دکتر عبدالرحيم مهرور : مگر ميشود روي دريايي از گنجهاي متنوع نفت و گاز و شيلات و انرژي اتمي و نخيلات زندگي کنيم و نکبتها و آلودگيهايش از آن مردم نجيب جنوب باشد ولي خوشيها و رانتهاي جيب پر کنش براي ديگران باشد؟ راستي اين چه عدالت فريبندهايست که هميشه در شعارهاي دولت مردان نهفته است! مگر ميشود درآمدهاي کلان هزاران هزار ميلياردي براي رفاه و آسايش استانهاي بزرگ کشور هزينه شود ولي رنجها، آلودگيها و بيماريهايش (سرطانهاي خوني و تنفسي) براي مردمان جنوب باشد!...
شهرت اجتماعي ما
حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي زندگي
نظر ديگران بصورت تک تک در مورد ما مهم نيست ولي نظر جمع ميتواند مهم باشد. حضور طولاني مدت ما در يک اجتماع (محله، محل کار، محيط آموزشي ...) باعث ميشود ناخودآگاه جمعي آن جامعه شهرتي براي ما انتخاب کند. ممکن است ما را منفيبين، شکاک، مهربان، منظم، پرکار، دقيق، بدقلق، بداخلاق، حسابگر و غيره بنامند. نکته مهم اين است که احتمال دارد همه ما را به اين صفت بشناسند و از آن خبر داشته باشند جز خودمان. دوم اينکه معمولا خرد جمعي کمتر اشتباه ميکند و شناختي که از ما به دست مي دهد از شناختي که خود از خود داريم دقيقتر است. به همين دليل اين شهرت يا لقب ميتواند عامل تاثيرگذاري در روابط و نهايتا زندگي ما باشد.
اگر شهرت داده شده مثبت يا خنثي باشد خبر خوبي است. چون نشان ميدهد پنچري بزرگي که قابل ديدن توسط ديگران باشد نداريم. در اين صورت اگر خودمان هم خبر داشته باشيم کمک ميکند در آن زمينه بهتر هم شويم. ولي اگر صفت منفي باشد ميتواند عواقبي برايمان داشته باشد. اين صفات در محيطهاي کاري و حرفهاي در زمان تشويق و ترفيع يا تعديل و اخراج نيرو تاثير گذار است. معمولا تصيمات مديران در مورد کارمندان يکباره و آني نيست. مانند ليواني است که قطره قطره پر ميشود. در نتيجه شهرت مثبت فرد، ليوان تصميمگيري مدير در زمان ترفيع و تشويق را پرتر ميکند و شهرت منفي هم ليوان تصميمگيري در زمان اخراج را. اگر واقعا دوست داريم در سازماني بمانيم و رشد کنيم بايد مواظب شهرت جمعي خود باشيم. البته يک استثنا هم وجود دارد. گاهي فرد به چيزي مشهور است که خود به آن واقف است و يا قابل درک براي آن اجتماع نيست. مثلا کسي که به خاطر تمرکز روي اهداف و آرمانهاي خود به عجيب و غريب يا منزوي بودن مشهور است. يا اصلا برايش مهم نيست کل آن جمع در موردش چه فکر ميکنند.
چرا ما به مشهورترين ويژگي خود آگاه نيستيم؟ ما بصورت طبيعي تاييدگر رفتار خود هستيم و خيلي مشکلاتمان را نميبينيم. برعکس، ديگران راحتتر ميتوانند عيبهاي ما را ببينند. اين موضوع براي همه وجود دارد. ديگر اينکه معمولا مشکل فرد به به او گفته نميشود. افراد ترجيح ميدهند عيب شما را پيش ديگران بگويند تا خودتان. چون احتمال ميدهند ناراحت شده و قبول نکنيد. سوم اينکه ديگران مسئوليتي در اين موضوع ندارند و اغلب گفتن آن هم تاثيري در اصلاح فرد ندارد.
چطور بفهميم به چه چيزي مشهور هستيم؟ بهترين روش براي آگاهي از شهرت جمعي خود اين است که از اطرافيان خود بپرسيم. کساني که با ما راحتاند و چيزي را از ما مخفي نميکنند. ضمن اينکه نزديکان بدخواه ما نيستند و وقتي آنها هم نظر جمع را تاييد کنند نشاندهنده اين است که مشکل واقعي است.
روش ديگر توجه به جاهايي است که جمع با ما مخالفت ميکند. وقتي نظر ما با جمع متفاوت است بايد به آن توجه کنيم. اگر به اين نتيجه رسيديم که حق با خودمان است و ميخواهيم اينطور رفتار کنيم که ديگر مشکلي وجود ندارد. در غير اين صورت بايد ببينيم چه مشکلي در ما وجود دارد که جمع را به اين نتيجه رسانده است.
قصه کوتاه
عزّتو
شاهرخ تنگسيري
غنو جُلَتي با زغال رو ديوار خونه ي خداکرم يه قلب گُتي مي کشيد و با دستخطي که چپي از خط احمدسياه نبيد يه بُردش مي نوشت عزت يه بُرد ديگه ش مي نوشت غني. هرروز صبح گه خداکرم قبل از اين که زن هاي همسايه قدم تو کيچه بذارن و قصد دروازه کنن مي اومد و با افتوه و جارو پَنگي نقاشي غنو رو ديوار ميشست و با خوش ميگفت: لعنت بر شيطون حرومزاده آخرش خين ايي تيله سگ تو گردن مو مي افته، بخدا اگه دسم بيافتي کل کلت ميکنم .
قصه خداکرم و زنش عزتو ديم درازن، عزتو سي ساله دختر آخري و بقولا ته تغاري ابرام قصاب اُبوداني بيد که تو لين هفت احمدآباد زندگي ميکرد، حاصل دو تا ازدواجش يه درزن دختر و يه پسرمعلول بيد که سالم صداش ميزدن. يازده تا از دختراش فرستاده بيد خونه بخت، دستِ ايي آخري هم نهاد تو دست خداکرم که همسن و سال خودِ ابرام قصاب بيد. عزتو با دلالي ميشتي زهرا و ننهِ جاسم عربو با شپ و کل سوارِ سماچ حاج مالک از اُبودان اوردنش خوردي سيفو. خداکرم از چهار تا زن قبليش که دوتاش مرده بيدن و دوتاشون طلاق داده بيد بچه نساخته بيد و بقول ميشتي زهرا : «خداکرم اجاقش کور بيد». عزتو قشنگ بيد ولي قلدر و با لهجه اُبوداني با همسايه ها حرف ميزد و هميشه موقع عرض اندام تکيه کلامش ميگفت «مو دختر ابرام قصابم»، يعني که حساب دستون بياد با کي طرفين. غنو مث آدم شوپر زده صورتش قلپيده بيد، قدش کوتاه و تا بگي زورش زياد بيد. پشت سرش ايقد پهن بيد که از بچگي سيش ميگفتن غنو جُلّتي.
هميچي از روزي شروع شد که خداکرم دم دروازه سفارش غنو کرده بيد بياد خونه شون بدنه و کف آب انبار و حوض بشوره تا زمستون اوو بارون ذخيره کنه، عزتو يه مجمعي صبحونه مفصل مياره جلو غنو و يه قيلون برازجوني چاق ميکنه و چندتا فرق قيلون ميکشه و ديدش هُف ميکنه تو صورت غنو که چيش تو چيشش نشسته، ني قيلون ميده دس غنو و ميگه بکش که چاقن، او هم مث خر کيف ميکنه که بالاخره يه نفر حساب آدم اوردش، حالا غنو کجا مي بيني، ديگه شاهين تو آسمونم حريف پر و بالش نبيد و يکجا صد دل عاشق و دلباختهي عزتِ خداکرم ِاز هميچي بي خبر ميشه. عزتو جذابيت خاصي داشت، حرف زدنش تو دل مي نشست و خيليا که دستشون ازش کوتاه بيد ديرا دير هلاکش بيدن. يه سر شو تا صبح خداکرم پشت در سرا کمين نشست که مچ غنو بگيره و حسابش بيله کف دسش ولي خبري از غنو نشد، دم دماي صبح پيرمرد پلک چيشش دوام نيورد و همونجا پشت در سرا رو سکوني تنير کنار حبانه ي شکسته خسته و رسه خووش برده بيد. مطابق هر روز رفت در باز کرد، تا چيشش ري ديوار افتاد ديد تا قلب و دستخط غنو رو ديوارن. وا حسينم خداکرم کجا ميبيني، کاردش ميزدي تُپِ خيني ازش چکه نميکرد، با صداي بلند که همه کيچه و محل بفهمن داد ميزد: «اگه سر لش بگيرمت مث مُشک تشت ميزنم که از استخونات زغال بليط عمل بياد». ولي خوشم ميفهميد رو در رو حريف مچ سفت غنو نميشه.
شوي که خداکرم کمين آخر نهاد و عزمش سي خلاص کردن غنو جزم کرد پس در سرا قايم شد وسه تا سر قيلون پشت هم ديد کرد. به محض شنيدن صداي خش خش زغال رو ديوار دستش دور تنگ قيلون حلقه کرد و در سرا هُمبار باز کرد و از پشت سر شلال سر غنو کرد که غرق عشق بازي با اسم عزتو بيد. به گمون خوش ديگه از شر غنو خلاص شد. غنو مشکال خين و مث مرغ سر بريده تو خين خوش مي پلکيد و بوا بوا ميکرد. خداکرم بازداشت کردن. عزتو رفت زندان شهرباني ملاقات خداکرم و سي محض دلداريش با همو لهجه اُبوداني روش کرد طرف خداکرم و گفت : «دوتا قطره اشک نذر خواجه خضر کردم غنو چيش واز کنه و از بيمارستان مرخص بشه رو پاي خودش ويسه». خداکرم (با تشر) گفت: «اگه ده مرتبه ديگه رو پاش ويسه ده تا تُنگ قيلون ديگه خرجش ميکنم توهم ايقد از چيشات ولخرجي نکن زن، اشک حرمت داره سي هرچيز و هرکسي نبايد سرازيرش کني».
غنو سه ماه تموم مث ميت رو تخت بيمارستان بيهوش و حواص افتاده بيد. تا روزي که با بُنگِ اذون سحر مسجد فيل چيش واز کرد، غنو هيچ کس و هيچ چيزي يادش نمياومد، حتي راه خونه خوشونم نميفهميد کجان ولي پاش که از بيمارستان نهاد بيرون يه راست رفت سمت خونه خدا کرم، تو روز روشن و جلو چيش تموم آدماي کيچه با زغال يه قلب گتي کشيد و وسطش يه تيري رد کرد، زيرش نوشت يا مرگ يا عزتو. غنو با ايي حرکتش سي همه ثابت کرد ديوونهوار دلبسته عزتوون با ايکه ميفهميد شوهرداره.
برخلاف تمام قوانين نوشته شده بشر عنصر عشق بي مرزترين و سقفش لايتناهي ترين عنصر پيدا و پنهان بشرن. کيمياي عشق غالب بر تمام عناصر طبيعتن. در واقع مغز انسانها با پيش فرض عشق قادر به فرمان دادن به ديگر اندامهاشه. اگر هيچ معجزهاي در دنيا پايه عقلي و علمي نداشته باشه محاله کسي منکر معجزه عشق بشه چون که همه موجودات زنده عالم شانس يکبار تجربهش دارن. شايد تنها رشته پيوند غنو به دنيا در عالم سکرات عشق و دلباختگي عميق و يک طرفه به عزّتو بيد.
جنازه غنو سه روز بعد با يه مرگ مشکوک قبل از غروب افتو روبرو تل عاشقون از دل دريا اومد بالا . رسوايي عشق نافرجام غنو به اينجا ختم شد که خداکرم از دست نيش و کنايه مردم شهر و محل مجبور به طلاق عزتو شد. يه روز صبح گه ساک و چمدون عزتو تو دستش گرفت و رفت سمت گاراژ اتوميهن، عزتو با چيش اشکبار و يه عالمه حرف و حديث ناحقِ ساخته و پرداخته مردم رو صندلي اتوبوس نشست و بال چادرش رو تموم صورتش کشيد و سي هميشه از بوشهر و خداکرم خداحافظي کرد. هميطور که اتوبوس داشت از خيابوناي شهر خارج مي شد عزتو از پشت شيشه اتوبوس با چشم خوش ميديد که رو تموم ديواراي شهر نقاشي يه قلب تير خورده و اختصار دوتا اسمه که بي صاحب بجا مونده.
(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم، شماره 1068)
دکتر محمود دهقاني: محبتهاي دکتر شهباز زارعي حس انساندوستي و هم نوعي را در ميان مردم دشت زنده و بيماران را قوت قلب مي دهد. برخورد اين دانشمند با مردم به گونهاي است که در کنار تلاش در برطرف کردن درد، اميد را در دل بيمار روشن مي کند. برخورد صميمي يک پزشک با بيمار، خود به تنهايي نصف معالجه است. آنچه در درازناي تاريخ باعث شده ايران برپا بماند...
جنگ دلوار تلخ ترين فراز تاريخ جنگ جهاني اول براي انگليسي هاست. آنها که در اکثر جبهه هاي جنگ فائق شده بودند و نيروهاي دلواري را به چشم نمي آوردند، در يک تهاجم اوليه و بمباران اين روستا با گلوله هاي توپ که وزن آنها قريب به 96 کيلوگرم بود موفق شدند دلوار را تسخير کرده و از اين بابت خود را آسوده يافتند که بالاخره دشمن ديرين خود را نابود نمودند...
غصه از دست دادن تيم بوشهري قهرمان کشور
محمد لطفي: هنرمندي عاشق که روياهايش با ابرها و بادهاي موافق بر دل شراعي به قدمت تتاتر، و نام ازلي هنر نشست تا همچنان در دريا و با دريا بماند. شوريدگي منصور را حتي بادهاي شمال و قوس مي دانند وقتي اين اواخر خودش را به زحمت به دريا مي رساند، تا به آرامش برسد، او شهنامه اي از واژگان و حماسه هاي جاودان اين آبراهه بين المللي بود...
عباس شاهپيري: شايد زيباترين و ساده ترين جمله اي که مي شود در مورد منصور بهرامي گفت اين است که منصور بهرامي خودش بود، يعني هيچ وقت توي زندگي و توي حرفه هنري نخواست جاي کسي باشد و يا اداي کسي را در بياورد، به همين خاطر هم بيشتر دوست داشتني بود...
دکتر محمود دهقاني: در روزگار کودکي که با آواز گنجشک هاي قبه ي نخل ها و بلبلان مست غزل خوان شاخسار سرسبز و شاداب ليمو و انار باغ هاي بُورِکي در دشت خشت کازرون از خواب برمي خاستيم، پيراهن نو هديه ي نوروزي خانواده، شيريني زندگي را به کام من و هم سن و سالان مي چشاند. چه زود و به گونه رد يک شهاب گذشت. نوروز که فرا مي رسيد باغ و بوستان دهستان بُورِکي به گونه ي بخشي از باغ عدن بهشت آسا، سر سبز و چشم نواز بود...
حمید اباذر: انتشار وسیع فیلم کندن درختان سالم و جوان نخل با لودر در روستای رودفاریاب در بخش ارم دشتستان به دلیل بی آبی و فروش آن به دلالان صادرات چنین درختان به ثمر نشسته ای به کشورهای عربی، در رسانه های ایران و جهان، تاثر وتاسف زیادی در بینندگان برانگیخته است. رودفاریاب یکی از زیباترین روستاهای جهان بود با چشمه ساران و رودخانه جوشان و جاری. از اسمش هم پیداست جایی که فراوانی آب بود...
رئیس جمهور در سفری که تازگی به استان بوشهر داشته از بی آبی سخن گفته است. "از صبح که وارد بوشهر شدیم؛ همه جا روضه آب و فریاد آب بوده است..."
یک معنی سخن رئیس جمهور اینست که مردم هنوز برای بقا و زنده ماندن خود در تقلای ابتدایی ترین نیاز یک زندگی معمولی هستند و آن را فریاد می زنند...
حسین نوری فیروزی سال ۱۳۳۰ در کوی باغ زهرای شهر بوشهر به دنیا آمد. دوره دبستان و دبیرستان را در مدرسه پهلوی سابق به پایان رساند. سال ۱۳۵۱ برای انجام خدمت نظام وظیفه به لشکرک تهران اعزام و پس از طی دوره آموزش جهت ادامه خدمت به شهر مراغه از توابع آذربایجان شرقی منتقل شد و سال ۱۳۵۳ ازخدمت منقضی گردید...
دکتر عبداله آورا: دکتر نفیسی، پزشک بیهوشی بیمارستان برازجان در اثر ابتلا به کرونا، به شهادت رسید. نمی دانیم چه بگوییم. بیمارستانها از بیمار اشباعند و آمار کشته ها بالا رفته است. کادر درمان خسته و فرسوده اند. دارو در دسترس نیست. واکسن به صورت قطره چکانی تامین میشود و مشخص نیست اثر بخشی هم داشته باشد...
دکتر سجادبهزادی: "عسلويه ارث پدر كسي نيست ." اين تيتر مصاحبه يك روزنامه نگار با دكتر شمس اردكاني تحليل گر انرژي در آذرماه ۱۳۸۰ است. اين مصاحبه ۲۰ سال پيش در شماره ۱۶۷ يك نشريه محلي در استان بوشهر بنام "نسيم جنوب" چاپ شد و بعد از آن نيز بازتاب زيادي پيدا كرد. در آن مصاحبه، روزنامه نگار كه نويسنده اين يادداشت است احساس مي كرد اين ديپلمات سابق...
دکتر عبدالرحیم مهرور : ابتدا بايد افتخار كرد به اين مسئولين كه با تعلل در تهيه واكسن كرونا، اكنون ايران را در جايگاه اول مبتلايان به كرونا در جهان سوق دادند، بخصوص دکتر نمكى كه با رفتارهاى ناسلامتش بجاى درمان ملت، هميشه نمك روى زخم هاى آنها مي پاشيد. كرونا همراه با بعضى از مسئولين نا كارآمد تازه تاخت و تازش شروع كرده، بيمارستانها مملو از بيمار و نه تنها تخت هاى قديمى و اسقاطى كه در انبارها...
امین ساجدی : در خور و شایسته مردم استان بوشهر نمی باشد که به عنوان پایتخت انرژی کشور با این همه ذخایر و سرمایه های عظیم از نداشتن بودجه و اعتبار جهت تکمیل پروژه راه آهن گفته شود. در شرایطی که راه و حمل و نقل از محورهای اصلی توسعه محسوب می شود استان بوشهر از این مولفه مهم که راه آهن می باشد بی بهره است...
اميرحسام حق پرست : بندر بوشهر؛ حالا ديگر معنابخش خليج فارس و قلبِ موزه هاست! موزه هايي که به جرأت مي بايست تا دانشمند بي بديل؛پروفسور ايرج نبي پور را هستي بخش و بنيان گذار آنها دانست! موزه ي تاريخ پزشکي خليج فارس! موزه ي تجارت دريايي و دريانوردي! موزه ي منطقه اي خليج فارس! همه و همه بي شک حضور و جاي پايِ محکم و استوارِ پروفسور نبي پور را در دلِ خود دارند!...
یکی از مشکلاتی که به وفور در شهر به چشم می خورد آسیبی است که ساخت و سازها به گیاهان و اشجار و فضای سبز می رسانند. وقتی این اتفاق در مجموعه تحت امر شهرداری رخ می دهد بسیار دردآور می شود. آیا این اصولی است که هنوز پارک و ابنیه کالبدی و فیزیکی و ساختمانهای آن به صورت کامل احداث نشده و خاک ریزی نیز کاملاً انجام نگرفته و غلاف آب و برق در در خاک تعبیه نشده است، نسبت به کاشت گیاه اقدام شود؟...
من واقعا دیگه خسته شدم. بعد از ٥٠ سال دنبال توپ دویدن، خسته شدم. از ١٤، ١٥ سالگی که با توپ پلاستکی بازی میکردم، شروع کردم، تا اومدم مربی پرسپولیس و تیم ملی شدم. به جایی رسیدم که دیگه هیچجور کشش نداشتم. همین الان هم مییان به من پیشنهاد میدن...
محمد اصلاني : برای آن دسته از نمايندگاني كه در مجلس شوراي اسلامي فرمايش مي كنند ته لنجي معني نميدهد يعني چه؟ می گوییم: ته لنجي يعني شغل پدراجدادي اين خطه جنوب بوده است. ته لنجي يعني زندگي كردن در ريزگردها و گرماي بالاي پنجاه درجه با شرجي زندگي كردن...
محسن شریفیان پس از اجرایش در انتقاد به چهره عبوس هنرمندان حاضر در سالن، گفت: چند وقت پیش دانشجویی برای پایاننامهاش پیش من آمد و میخواست بداند که چرا موسیقی ایرانی غمگین است؟ باید میگفتم به این مراسم بیاید تا چهره شما را ببیند. شما استادان بزرگ این مملکت هستید اما یک لبخند روی لبتان نیست. مردم به اندازه کافی...
متاسفانه در طول دوره های خشکسالی گذشته، برنامهریزی مدونی برای مهار آن ارائه نشده است و باتوجه به پیشرفتهای علمی حاصل شده تدبیری برای گذر از دورههای خشکسالی اندیشیده نشده است. این مشکلات بهویژه در استان کم آبی همچون بوشهر بیشتر نمود پیدا میکند...
جانم فدای آب و هوای خلیج فارس
خونم نثار لطف و صفای خلیج فارس
نور جهان مشرق و مغرب به گیتی است
زان شعله رها به فضای خلیج فارس
...
آيا حاكميت تصميم به حذف اصلاحطلبان داشته است؟ خير. من ميگويم چنين تصميمي نداشته است. از بعد از 88 اين نوع نگاهي كه به وجود آمده است كه اصلاحطلبان قرار است اتفاقات مشابه 88 را ايجاد كنند و اساس نظام را به هم بريزند. خب چنين نگاهي به اصلاحطلبان غلط است. بله البته در آن شرايط فرصتسازي براي اصلاحطلبان با محدوديت زيادي مواجه بود
آرمان- احسان انصاری: «نواصلاح گرایی»یا «اصلاح اصلاحات»؛ این تعبیری است که به تازگی در بین برخی از تئوریسنهای برجسته جنبش اصلاحطلبی ایران مطرح شده است. شاید در نگاه اول به نظر برسد جریان اصلاح طلبی که از بدو پیدایش خود تاکنون که قریب به هفده سال از آن میگذرد درهیچ برهه از عمر خود رنگ آرامش و فرصت بازاندیشی و «نو شدن» خود را بهدلیل برخی تنگنظریها نداشته است چگونه قصد دارد وارد فاز شبه پست مدرنیستی «نواصلاحطلبی» با ویژگیهای بینالمللی شود.اما با کمی تأمل ودگر اندیشی در صیرورت زمان، میتوان به پاسخهای مختلفی برای چرایی این گفتمان در فضای کنونی ایران امروز رسید. جایی که دکترمحمد رضا تاجیک که یکی از هواداران و پیشگامان «نو اصلاح طلبی» در ایران به شمار میرود با تأکید بر دغدغه نسل چهارم انقلاب دراین باره تصریح میکند:« نسل امروز ما خسته و ملول از جریانها و گفتمانهای مرسوم و مألوف جامعه، از یکسو و با مواجهه با نحلهها و مکاتب و نظامهای اندیشگی گوناگون و نیز با آشنایی با روشها و منشهای بسیار متفاوت کنشورزی اجتماعی و سیاسی، از سوی دیگر، در انتظار گشوده شدن روزنه و پنجرهای و وزیدن هوایی تازه است. رسالت «ما»ی اصلاحطلب امروز گشودن همین روزنه و پنجره است». تاجیک که دارای دکترای تحلیل گفتمان سیاسی از دانشگاه«اسکس»انگلستان است درباره پهلو زدن «نواصلاحطلبی»به پست مدرنیسم نیز خاطرنشان میکند: «نواصلاحطلبی مرزها و فاصلههای صوری و شکلی میان سنت و مدرن و پستمدرن را فرومیریزد و جایی در جغرافیای مشترک آنان که با ارزشها و هنجارها و فرهنگ بومی ایرانی سازگار است، میایستد. به بیان دیگر، نواصلاحطلبی نه عبور از سنت را ممکن و مطلوب میداند، نه بیاعتنایی به مدرنیته و پستمدرنیته را، و نه مسحور و محصور یکی از اینان شدن و زیستجهان خود بدان سپردن. نواصلاحگرایی با حفظ فاصله انتقادی خود نسبت به این سه، تلاش میکند دفتری فراسوی این دفاتر بگشاید و در آن انشا و دیکته خود بنویسد.در ادامه متن گفت و گوی آرمان با دکتر محمدرضا تاجیک را از نظر میگذرانید:
دکتر محمود دهقانی : در اشکوبه هشتم ساختمانی در خیابان "امباخادور" محله "لگازپی" مادرید، نه تنها از پندهای جوانمرد لذت می بردم بلکه به همه پرسش هایم با متانت پاسخ می داد و من در پیش درآمد نمایشنامه "ناوگانی از قایق ها" که در مورد پناهندگان است، نوشته ام که اندرزها و گفتارهای عباس جوانمرد و نقاش بلند آوازه ایران علی اصغر معصومی را عاشقانه پی گیری و از آن ها ادب و انسان دوستی آموختم و کوله باری از خاطرات زیبائی از آن ها دارم و از یاد نمی برم ...
برخی افراد با رفتار منفعت طلبانه به اسم اسلام، باعث دین گریزی جوانان میشوند / وکیل الدولههای دولت قبل، امروزه وکیل المله شدهاند ولی به دنبال انتقام از رای مردم هستند/ تندروها نانشان در بزرگ کردن عیب دیگران است و از این راه ادامه حیات میدهند / میخواهند انرژی دولت را صرف مباحث حاشیهای کنند تا از رسیدگی به امور اصلی کشور ...
آخرین اخبار
- جايگاه معلم در جامعه خدشهدار شده است
- سپاس از کساني که آموختند و آموختن را ياد دادند
- خليج فارس و الگوي حکمراني خوب
- ماندگاري نام خليج فارس، در گرو نگاه توسعه محور به آن مي باشد
- بايد براي تراژدي ورزش بوشهر، سالها گريست
- چرا نفت و گاز، از فعاليتهاي ورزشي استان بوشهر حمايت نميکنند؟
- چهار نکته براي رابطه پايدار والدين با فرزندان نوجوان
- نگاهي به تبعيضهاي درماني در کشور / به بهانه کلنگ زني بيمارستان نفت در شيراز
- استقبال از عيد نوروز باستاني در بوشهر
- دنياي معترضان
- چاپ شعري از استاد باباچاهي در امريکا
- آقاي استاندار در مقابل لغو مجوز فستيوال کوچه بوشهر، پاسخگو باشيد
- گردشگران دره ساساني «تنگ جيز» دشت خشت کازرون
- خاطرات خدمت سربازي در سپاه دانش
- مرثيه اي براي موسيقي
پربیننده ترین
- هر ایرانی باید خارگ را ببیند
- پشت پرده انتخاب شهردار بوشهر از زبان یونس خسروانی کاندیدای اصلاح طلب شهرداری
- به احترام بیست و پنج سرباز، ایست خبردار!!!
- تدبیری بیندیشید برای نجات معلمان از قعر جدول حقوق بگیران کشور
- وظیفه دارم خواسته 60 تا 70 ساله مردم بوشهر برای منطقه آزاد را پیگیری کنم
- گزارش تصویری افتتاح دانشکده هنر و معماری بوشهر با حضور وزیر راه و شهرسازی
- مو اهرم نمی شم، می شم بنه گز
- موضوع انشا: جوانی
- ویژهنامه سوگ شادروان پرويز هوشيار ؛ نویسنده و هنرمند بوشهری
- تفکر رهاییبخش «با» و «بدون» مارکس
- خرفت خانه یا خانه سالمندان در بوشهر قدیم
- آموزه هایی از زندگی جوانمردی به نام داریوش پوربهی
- قصه ننه معصومه و معجزه رنگها
- در کوچه فستيوال بوشهر چه ميگذرد؟
- خليج فارس؛ نام هزارهاي و کهنسال