چرا مقاومت در برابر کنسرت موسيقي در بوشهر؟
نسیم جنوب، مهسا متقي
سختگيري در مسير اجرا گروههاي موسيقي درد بزرگي است و چرا نبايد از هنرمندان عرصه موسيقي حمايت شود؟
چرا جاهايي که به گفته خود مسئولان متعلق به هنرمندان است همکاري شايستهاي با هنرمندان ندارند؟!
با تکرار چنين رويههاي دست و پاگيري شايد هيچگاه حاضر به اجرا در بوشهر نباشيم با اين وجود اميد است که همکاري شايسته و زيبندهاي با گروههاي موسيقي شود.
در برگزاري کوچه فستيوال نيز عوامل برگزار متحمل تلاش و زحمات فراواني شدند که اميد داريم در سايه همکاري بيشتر مسئولان فرهنگ و هنر از بار سختي و مشقتهاي عوامل برگزاري کاسته شود.
بازتاب رويداد کوچه فستيوال براي بوشهر و به ويژه بخش فرهنگي گردشگري بسيار بالا بوده و اکنون بوشهر به جايگاه قابل توجهي در حوزه گردشگري رسيده است.
اميدوارم کوچه فستيوال در کنار مردم و به کمک مسئولان برگزار شود چرا که با همدلي و همکاري براي برگزاري اين رويداد اتفاقات خوبي براي بوشهر رقم ميخورد.
افراد منفي چه كمكي به ما ميكنند؟
نسیم چنوب، حسين زيرراهي- مدرس توسعه فردي
يکي از دوستان از رفتار رواني كارمند بانكي ميناليد كه قرار بود وامش را تاييد كند. ميگفت هر بار كه با او حرف ميزنم چنان خشمي سراپاي وجودم را فرا ميگيرد كه دلم ميخواهد به دو قسمت مساوي تقسيماش کنم. گفتم فلاني من كه دوست تو هستم و در كنار هم تفريح ميكنيم و لذت ميبريم كه نميتوانم چيزي از كنترل خشم به تو ياد دهم. اين وظيفه آن كارمند بانك است. ما به صورت طبيعي تمايلي به ارتباط با آدمهاي منفي نداريم. دوست داريم با انسانهاي بافرهنگ، فرهيخته، مودب، بخشنده، مهربان و خلاصه داراي هر نوع صفت مثبت در تعامل باشيم. درعوض از انسانهاي خشن، بيادب، خسيس، مكار، دروغگو و غيره تا جاي ممكن دوري ميكنيم. نخست برويم سراغ تاثير انسانهاي مثبت.
اولين تاثير آدمهاي مثبت اين است كه وقتي با آنها هستيم حال بهتري داريم. يا بقول معروف از همنشيني آنها لذت ميبريم. مثلا يك آدم مؤدب هيچوقت به شما توهين نميكند. انسان صادق به شما دروغ نميگويد. بخشنده اگر چيزي نياز داشته باشيم به ما ارزاني ميدارد. فرد مهربان و حامي دستمان را ميگيرد و ياريمان ميكند. وقتي به زندگي در ميان انسانهاي مثبت دقت ميكنيم درست مثل زمان كودكيمان است كه تحت پوشش حمايت خانواده قرار داشتهايم. اين شرايط براي بچه ايدآل است ولي براي بزرگسال سرتاسر مثبت نيست. فكر كنيد هيچوقت كسي به شما توهين نكرده باشد. يا هرچه خواستهايد به شما دادهاند. چه قدر براي بدست آوردن خواستههايتان توان داريد؟ حال ببينيم زندگي در ميان آدمهاي با صفات منفي چطور است.
اگر بخواهم زندگي در ميان انسانهاي با صفات منفي را به چيزي تشبيه كنم شايد به گذر از يك جنگل پرخطر يا صعود به قلهاي سخت بيشباهت نباشد. همه مسير پر از سختي و مشقت است ولي با هر گامي كه برميداريد مقداري بر توان ذهني و جسمي شما افزوده ميشود. به راستي اگر در تمام عمر كمتر از گل نشنيده باشيم روحيهمان چطور است؟ معلوم است سوسول. با اولين توهين، تحقير يا بياعتنايي دنيا روي سرمان خراب ميشود. چه كسي بهتر از آدم مكار و حيلهگر ميتواند پيچيدگي دنيا را به ما نشان دهد؟ آنكه چيزي به ما نميبخشد غيرمستقيم وادارمان ميكند خود براي رسيدن به خواستههايمان بجنگيم. همكاري كه دانستههايش را در اختيار ما نميگذارد يا مغازهدار همسايه كه سعي ميكند ما را از بازار خارج كند ناخواسته تلاش براي يادگيري و مقاومت در ماندن در آن شغل را به ما ياد ميدهد. همسايه فضولي كه ميخواهد از همه چيز ما سر در بياورد و مدام روي اعصاب ما راه ميرود در واقع دارد اعصاب ما را قويتر ميكند. كساني كه تجربه زندان را داشتهاند در جامعه خيلي از ديگران راحتتر زندگي ميكنند. چون تحمل انسانهاي منفي در آنها بسيار بالا است. نتيجه اينكه هرگز در زندگي سعي نكنيم دور و برمان را فقط از آدمهاي خوب پر كنيم. چون به همان اندازه به آدمهاي بد هم نياز داريم. آنها ما را قويتر ميكنند.
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1079)
وقتي مالکيت جديد تيمهاي سرخابي پايتخت چندين بانک و پتروشيمي ميشوند، آدم «گََُُر» ميگيرد، البته اگر اهل بوشهر باشي و دلسوز هميشگي اين ديارِ سراسر محروم نه، بلکه مظلوم... اينجا مرغ همسايه غاز هست و به جاي آن که صنايع نفتي و گازي که در همين استان کسب درآمدهاي مولتي ميلياردري ميکنند، اسپانسر تيمهاي هميشه ندارِ استان باشند اما از آنجا که خون تيمهاي سوگلي پايتخت رنگينتر است بسان آهن ربايي جذب آنها شده اند...
ماهيگيري همراه با ترس و لرز
محمد ابراهيم فولادي
سال 1363 هجري شمسي بود. به اتفاق دو ملوان ديگر جهت دسترنج خود و معاش روزگار اقدام به خريد يک قايق موتوري نموديم که قيمت آن قايق همراه با موتور 40 اسپ تواتسا که سه سال پيش اوشار شده بود مبلغ 40 هزار تومان بود.
قايق در اسکله بندرگاه پهلو گرفته بود و موتور آن همراه با ماشين سواري به منزل حمل ميشد.
در يکي از روزهاي آخر پاييز که پيش بيني ميشد سه روز ديگر هوا خوار است، تصميم به صيد در دريا گرفتيم. هوا خوار شد، ظهر يکشنبه ماچله آماده کرديم که شامل مقداري نان و دمپخت ميگو بود و به سوي بندرگاه حرکت کرديم. در راه علاوه بر رانندگي به وزش باد و درختان و ابرها مينگريستم و هوا را رصد ميکردم. به بندرگاه رسيديم ساعت 5 بعدازظهر بود، هوا خوار کمي اون طرفتر چند تکه ابر سياه در آسمان نمايان بود، مرتب به ابرها خيره ميشدم و کار آماده سازي قايق هم از نصب موتور و باز کردن گسل و لنگر بستن موتور به قايق را انجام ميدادم. هوا رو به سردي ميرفت، تعدادي از قايقها به صيد رفته بودند، دو ملوان قايق کنار اسکله، نيم نگاهي به آسمان و ابرها داشتند.
بالاخره همراه با دو ملوان به نام جلال و اسماعيل دل به دريا زديم، محل صيد مونگوف روبروي اسکله بندر عامري تنگستان بود که آنجا هميشه صيادان روزي خير و برکتي داشتند.
پس از 30 دقيقه روي دريا بالاخره به محل صيد که همان منگوف دريايي بود، رسيديم. به غروب نزديک ميشديم. حالا بايد قايق در يک جاي مناسب لنگر ميشد. شخته که مانند شاقول بنايي است و بند 20متري نازک هم داشت به دريا انداختم تا يک جاي خوب جهت صيد که اونجا بين شلي و گساري بود پيدا کنم.
بالاخره با اندازهگيري، قايق در يک جاي مناسب قرار گرفت و گفتم همين جا لنگر بيندازيم.
حالا نيم ساعت تا غروب آفتاب مانده بود و قايق وسط دريا و فقط کوههاي اطراف عامري مشخص بودند و ديگر هيچ چيز نمايان نبود.
ما سريع سه نوع طعمه که شامل ماهي گواف ميگو و خساک بود کنجه کرديم، و شروع به صيد کرديم. نزديک 10 قايق پيش هم بوديم، در اولين قلاب هايي که به آب انداخته ميشد انواع ماهيهاي صبيتي، شوريده و بالول و شوم ميگرفتيم. حسابي مشغول صيد شده بوديم و هر کدام نزديک به نيم باسکت ماهي گرفتيم.
کم کم هوا تاريک ميشد، نگاهي به آسمان انداختم، ديد ابرها بالا آمده و چلچل باد قوس شروع وزيدن ميکند. در اين چهار ساعت حسابي ماهي رو کرده بود و باسکتهايمان داشت پر ميشد. ديدم ابر سياهي از روي کوههاي عامري بالا ميآيد، يکباره گفتم جلال لنگر بکش که اوضاع خيلي پسن. باد قوس قوس، اون هم بادي که از مطاف ميآمد.
قايقهاي ديگر هم گفتند جمع کنيم. در اين بين يکي از ملوانان گفت ماهي رو کرده بزار صيد کنيم که با عصبانيت گفتم من مي دانم يا تو. لنگر بکش. همه قايقها لنگر کشيدند و در حال حرکت بودند. جلال هرچي ميکرد لنگر بالا نميآمد، سکان قايق را به صورت دايره 30 متري دور لنگر چرخاندم تا يکباره لنگر آزاد شد، لنگر پشت گسار گير کرده بود و با مکافات زياد آن را آزاد کرديم و حرکت کرديم به سوي ساحل، در اين هواي طوفاني قايق بالا و پايين ميرفت. با تجربهاي که داشتم قايق را سوار موجها ميکردم و به سوي ساحل ميرفتيم. گاهي قايق يک متر يا دو متر بالا و پايين ميشد، ديگر اميدي به زنده ماندن نبود و ملوانان دست به طرف آسمان دراز ميکردند که خوشبختانه اسکله بندرگاه نمايان شد. اما وارد اسکله شدن هم تجربه ميخواست، سنگيني قايق را يک طرف قرار داديم و قايق وارد اسکله شد. در اين هنگام صورتها که رنگ پريده و چهرهها ترسيده بود، به حالت عادي درآمد.
يک گروهبان دوم که نگهبان بود گفت چرا حالا ساعت دوازده شب برگشتيد؟ گفتيم مگر تشخيص هوا نميدهي؟ تا معلوم شد اين درجهدار اهل شهر اراک است و از دريا و دريانوردي چيزي نميداند. بالاخره اين سفر دريايي با مشقت و سختي پايان يافت.
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره 1077)
حماسه حقپرست: موسيقي بوشهر؛ خود به تنهايي ميتواند پنجره اي گشاده رو به درياي فرهنگ و هنر باشد تا با تابيدن نور و نوا و سازها و آوازهايش، ديرينگيِ يک تاريخ را واگويه کند! چه؛ بوشهر، به راستي شهرِ موسيقي است و چشم انداز ِ جهان موسيقي نيز هم توانست باشد! حضور بزرگان ملي و جهاني در موسيقي بوشهر و موسيقي بوشهر، تحقيقات و پژوهشها و جستار موسيقايي...
دکتر ابراهيم شفيعي: همانگونه که آلودگيهاي محيط زيستي گسترده و آسيبهاي اجتماعي گوناگون آن نصيب بوشهر و درآمد اين منابع خدادادي استان صرف کل کشور ميگردد، اين حق مردم استان هست که بخشي از درآمد اين منابع زيرزميني نيز صرف پيشرفت و توسعه و از جمله خدمات بهداشتي و درماني استان که ضرورت آن بر هيچکس پوشيده نيست، گردد. از طرفي خود شهر شيراز به علت برخورداري از بيمارستانهاي متعدد دولتي و خصوصي، نسبت به استان بوشهر در جايگاه...
برادر جمپولوي (دوقلو) من (ابراهيم هوشيار) / علاقه و دلبستگياش به بوشهر را حفظ کرده بود (دکتر رسول هاشمي) / براي پرويز هوشيار عزيز ( دکتر رضا معتمد) / اسمي مترادف با فرهيختگيِ يک انسان و خادمِ امور فرهنگي، ادبي و هنري (حسين طالبي) / صحنه گردان جلسات بوشهريهاي مقيم مرکز (ابراهيم ميگلينژاد) / و خزاني ديگر در بوستان علم و هنر و انديشه بوشهر (خورشيد فقيه) / پرویز هم پرید (عبدالمجید زنگویی)/ ماجراي آن دوربين هشت ميلي متري (هاشم هاشمزاده)، سالهاي سخت و سختتر (فريده كاردانى)...
امير طالبي : در گذر زمان، با رشد جسمي و سني و تجربيات اندوخته اجتماعي و ورزشي، قدم هاي مؤثري در امر ورزش شهرستان بوشهر برداشت و با مشارکت و همکاري دوستان و بزرگاني همچون علي اکبر کبگاني در قالب مربي و با لقب «ژنرال» که به قولي «مراد دلو» بود در امور ورزشگاهها و باشگاهها منجمله ايرانجوان که تا هم اکنون هم تعصب و عشق زيادي نسبت به آن دارد، اقدامات شاياني کرد
احسان هوشمند: در کنار رسانههاي جمعي غيردولتي که با مشقت و دشواري در سطح ملي فعاليت ميکنند، نبايد از زحمات و تلاشهاي روزنامهنگاران و رسانههاي مستقل استاني و شهرستاني غافل شد. اين دسته از رسانهها با مسائل و مشکلات بيشتري دست به گريبان هستند. انتشار نامه مدير بازرسي تأمين اجتماعي استان بوشهر بازتاب گستردهاي در فضاي مجازي و شبکههاي اجتماعي استان بوشهر و ديگر نقاط کشور داشت. مدير نامبرده طي گزارشي به مدير کل استان نوشته ...
محمد لطفي : نگذاريد تلخيها و نارواييهاي ساليان طولاني عشق ورزيدن به هنر و ديار خود چه سختيها که تحمل نکردهاند به بيمهري، رها شوند. اين شهر خسته را دريابيد، يادتان باشد وقتي در هر جامعه هنرمند خسته باشد، اين خستگي پيکره يک شهر را در برميگيرد، کمي نشاط با چاشني مهر آييني به فرزندان اين شهر اميد را در رگارگ کوچههاي بوشهر رخوت را از در و ديوارش بزداييم..
به عنوان يک معلمِ دغدغهمند، به جرأت ميگويم آنچه دانشآموز در مدرسه ياد ميگيرد،فرماليته، بيمحتوا، بياثر، بي خواص در روند و سيکل آينده زندگي اوست، به عنوان مصداق از يک کلاس بيست نفره رشته برق صنعتي چندتاي آن با مهارت ميتوانند يک تابلو ببندند و طراحي کنند؟ همينجور ساير رشته ها... نه معلم دست و دلي براي تفهيم به دانشآموز دارد، چرا که از زبان وزيرش شنيده که گفته فرهنگيان قشر مصرفي جامعهاند و نه دانشآموز اميدي به آينده دارد براي اينکه ميداند چيزي...
حسين شادکامي: هنو ترس تو دلوم بود ولي در حياط مدرسه پر از بچههاي قد و نيم قدي که ديدم آروم گرفتم و ديگر خوم تنها نبودم در آن سوي حياط مدرسه بزرگترها با هم گرم گپ گفت بودند و ما بچههاي اوليها يک کناري براي خومون آنها را سيل (تماشا) ميکرديم. چيزي نگذشت که زنگ توسط ناظم آقاي سيفزاده که معلم ما اوليها هم بود، زده شد...
حاج حميد فقيه هم آسماني شد
بدرود شاهيني وفادار
رضا سياهوشي
انساني شريف ، دلسوز و زحمتکشي که معلم زندگي بسياري در درس، مشق، ادب، معرفت و انسانيت بود.
واقعا شغل شريف، مقام والاي معلمي و مديريت مدرسه هم برازنده افراد متشخص و با اخلاقي همچون زنده ياد «فقيه» بود.
«حاج حميد» از هواداران فهيم فوتبال بود که به باشگاه و تيم مورد علاقهاش(شاهين) بسيار تعصب داشت و وفادار ماند.هميشه درکنار تيم بود، حتي در زمان تمرين و نشسته بر موتور و يا هنگام مسابقه روي سکوها.
بسيار آرام، ساکت، متين و هيچ وقت کسي را بخاطر فوتبال از خود نرنجاند. اما چه بايد کرد و گفت که بقول شاعر زيبا سخن سهراب سپهري:
مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد.
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن مي گويد.
و چنين شد که دست اجل، گرماي وجود و حضور «حاج حميد فقيه» را در گرماي داغ تابستان و در آخرين روز مردادماه، از دنيا کوتاه نمود تا فقط ياد، خاطرات و تجربه خوب زيستن آن مرد دوستداشتني را باقي گذارد!
روانش شاد و يادش مانا.
(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم- شماره 1052)
حسين شادکامي: امتحانات مدرسه که تمام ميشد، فستيوال انواع بازيها و سرگرميهاي توسونها در هر کوي و برزن در ايام تعطيلات مدرسه بپا ميشد. شروع هواي دم کرده و شرجي نفسگير بيشتر اوقات روز امان از ما مي گرفت، حتي امکانات يک پنکه هم نبود. با رفتن به...
حسين ماهيني پس از سالها افتخارآفريني در ميادين فوتبال، کفشهاي خود را آويزان کرد تا فصل جديدي را در زندگي ورزشي خود در کسوت مربيگري، شروع نمايد. آن چه در اذهان عمومي از زندگي فوتبالي حسين ماهيني، نقش بسته، بازيکن سخت کوش، با اخلاق، جوانمرد و متعصبي است که با اينکه در سطح اول فوتبال کشور بازي کرد، دهها افتخار را کسب کرد، ولي با اين وجود عشق و وفاداري خود را به مردم از دست نداد و...
غلامرضا شريفي خواه: در سال 1329 خورشيدي بود که پدرم مرا براي کلاس اول در مدرسه بوذرجمهري که برگرفته از نام بزرگمهر که وزير و حکيم دوره ساساني بود، اسم نويسي کرد و اين مدرسه قديم در آخر خيابان شاپور (ليان) امروز واقع بود که سر در آن ضلع غربي شهر بوشهر در کنار خيابان پهلوي (معلم کنوني) و بچه ها تا کلاس نهم در اين مکان تحصيل مي کردند و سه کلاس ديگر هم براي اخذ مدرک ديپلم وارد مدرسه سعادت مي شدند.
استاد باباچاهي مرد خوش قلبي بود که به درسش خيلي اهميت مي داد و کلاسش لااقل براي من که شيفته ادبيات بودم خيلي سرگرم کننده و درس آموز بود. يک شانس بزرگي که همزمان با شاگردي استاد جعفر حميدي در دبيرستان سعادت، درِ خانه من را زد آشنايي من با استاد نعمتي زاده بود. طوري که کم کم جزو معدود افرادي شدم که مي توانستند به خانه استاد رفت و آمد داشته باشند. کم تر کسي اين نعمت نصيبشان مي شد. چون استاد نعمتي زاده انسان گوشه گيري بود و با هر کسي نشست و برخاست نمي کرد و راحت نمي شد او را ديد و يا به خانه اش رفت...
محسن شريفيان:خاطره جالب ديگر هم مصاحبه با وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي دکتر مهاجراني بود که به جنجال کشيده شد! هم من نوجوان بودم و مثل هميشه صراحت...
دکتر محمود جمهيري: تا آن جا که بياد دارم و به لحاظ شرايط کاري در ارتباط با نشريه و مدير آن بوده ام همواره آگاهي بخشي، رسالت فراموش نشده نسيمي بوده است که گاه گاهي تبديل به طوفان ميشده است. هر چند که به رسالت نسيم بودن خود همواره پايبند بوده، و کمتر با گرد و خاک هاي متداول همراه بوده است...
رضا نکيسا: در اين سالها، گاهي «نسيم جنوب» کانون اهل ادب و انديشه بود و گاهي پناهگاه نويسندگان، روزي نقش مددکار اجتماعي داشت و در ايام گرفتاري تاب آوري را آموزش ميداد، و روزي مشق سياسي مينوشت. اما در دنياي پيچيده امروز اين همه را با تمام تنگناهاي سياسي، اجتماعي، سليقهاي حاکم بر ساختار فکري و فرهنگي و سياسي پيش بردن همتي بلند ميطلبد و حوصله اي زياد...
غلامرضا شریفی خواه: مدرسه بوذر جمهر در آخر خیابان لیان امروزی و خانه ما در محله دهدشتی بندر بوشهر واقع بود. این مدرسه ۹ کلاس داشت و کلاس های بالاتر در دبیرستان سعادت دهم و یازدهم و دوازدهم در سه رشته ادبی و طبیعی و ریاضی بود. من کلاس اول و دوم و نصف سال تحصیلی کلاس سوم در این مدرسه بودم و بعد ما را به دبستان ملی سعادت بردند. مدرسه نوساز که تا چند سال پیش اداره آموزش و پرورش شهرستان بود و...
محمد سيدزاده : روزی روزگاری، فوتبال استان بوشهر، با آن قدمت تاریخی، با آن تیمهاى شايسته و بازيكنان با تكنيكش زبانزد فوتبال كشور بود. فوتبالی که با تيم هاى صاحب نامى چون ايرانجوان، شاهين، پاس و پارس جنوبى كه در ایامی نه چندان دور در صحنه فوتبال كشور مىدرخشيدند، امروز در حال احتضار است. یاد روزهای نه چندان دور که پارس جنوبى جم تيمهاى بزرگ كشور را برای کسب امتیاز در شهر جم به زانو در مىآورد، بخیر!..
دکتر عبدالرحیم مهرور : زنده یاد روانشاد پرویز ابراهیم زاده برادرى كه با او سالها كوچه پس كوچه ها ى محله شكرى با هم زندگی را مشق می کردیم، هر چند دست تقدير سرنوشت درابتداى انقلاب از همديگر جدايمان كرد و در غربت (آلمان) روزگار تنهايى را سپرى كرد، اما هیچگاه زمان و مکان نتوانست بودن های پرویز را حوالی زندگی، حوالی شکری وعطر بی مثال رفاقت های آن روز ها بگیرد ازما، مگر میشود شوخ طبعی و مهربانی پرویز را از خاطر برد؟..
عبدالخالق ماجدی: دوستی داشت درباره مرتضی صحبت می کرد نمی دانست که من و مرتضی و یوسف و محمد، هم قصه هستیم.مرتضی آخر هفته ها بعضی اوقات می آمد خوابگاه ما ... نمی خواستم درباره مرتضی بنویسم ولی یک دفعه مثل همیشه چه نجیبانه وارد متن من شد. چه قدر مرتضی نجیب بود. خیلی ... .
عبدالرزاق ریشهری زاده : تو را چه بنامم؟ داریوش، برادر، همکار، همراه، همسفر، رفیق، رئیس که تو همه بودی اما بگذار بار دیگر هم بگوئیم «کوکای گتو». کی بی تو انجمن خرد را جمع می کند تا آوای شاهنامه خوانی طنین افکن گردد،کی افطاری رمضان را به پا می دارد و چگونه می توان پنداشت که در خانه ات بسته باشد و شب نشینان دلسوز شهر و آموزش پرورش به کجا تا نیمه شبان از دردها و کمبود ها به گفتمان نشینند...
دوران كودكي من در شهر زیبا وتاریخی بوشهر گذشت و البته بوشهر حالا با بوشهر گذشته قیاس مع الفارق است در آن زمان امكانات بسیار بسیار کم و هوا هم به شدت گرم بوده و سیستم آموزشی نیز از نظر آموزشي در سطح بالاي علمی قرار نداشت و زندگی من با درس خواندن و ورزش،کردن تعریف می شد و چند سالی در ورزش ژیمناستیک فعالیت کرده و چندین جوایز برتر کسب کردم و در رشته فوتبال تمرینات منظم تیمی داشتم و به تیم قوتبال شاهین بوشهر دعوت شدم...
سعید درگی: با باز شدن درب کلاس یکباره سکوت شد، آقای ناظم بود و شخصی ناشناس، ناظم که آشنا بود پس همه سرها به سوی ناشناس چرخید و بر چهرهاش خیره ماند. ایشان آقای آتشی هستند دبیر زبان شما! ناظم این را گفت وکلاس را ترک کرد. بعدها فهمیدم که خودش هم نمیدانست چه کس را معرفی نموده است!..
عبدالخالق ماجدی: وقتی مناظره اقتصادی کاندیدای ریاست جمهوری می دیدم آرزو کردم که خدا کند کولبران مرزی، تلویزیون نداشته باشند و این مناظره را ندیده باشند. از کپرنشینان عبدل آباد کرمان اطلاع دقیق دارم که خدا رو شکر مناظره را ندیده اند. کولبران مرزی فلسفه نخوانده اند ولی نیک می دانند که باید به اتکای وجود خود، بار زندگی شان از هستی را به دوش بکشند...
اسماعیل منصورنژاد: از آغاز تا پایان خدمت، هر سه مقطع آموزشی (ابتدایی، راهنمایی و متوسطه) را تجربه کردم، اما هیچ جا مثل هنرستان نبود. مدرسه متوسطه نظری خشک و بیروح هم که نباشد، مثل هنرستان نیست. دانشآموزان مدارس نظری اغلب بهرهای از شلوغ بازی ندارند و همین موضوع کسلکننده است...
ماشاالله عبدی زاده: اول مهر ۱۳۴۵ در یکی از روستاهای عرب نشین آبادان یکی دو روز قبل از شروع کلاس، بچهها اتاق گلی که در حیاط شیخ روستا انتخاب شده بود را تمیز نمودند. تخته سیاه را به دیوار کلاس نصب نمودیم. خوشبختانه چند نیمکت به تعداد دانشآموزان وجود داشت همه چیز را برای شروع کلاس آماده کردیم...
به گفته اکبر توسلی، رئیس کمیسیون عمران شورا، در جلسه این شورا، معاون برنامه ریزی و توسعۀ شهرداری بوشهر، بدون آنکه به لحاظ قانونی جایگاه امضا به جای شهردار بندر بوشهر را داشته باشد، اقدام به امضای نامه ها و صدور دستورات با قید عبارت «از طرفِ» می نماید که به شدت شائبه برانگیز و نگران کننده شده است....
بابک شاکر: با ساماندهی و قانونی شدن کالای همراه ملوان و ایجاد شرایط بهتر جهت ورود کالا به بنادر باعث می شود تا ساحل نشینان به حق خویش برسند و بتوانند سهمی از تلاش دریا پیمایی و خطرات آن داشته باشند. سهمی که می تواند زندگی آنها را تغییر دهد و آنها را نیز صاحب...
اساس اصلاحطلبي بهرسميتشناختن مخالف است
محمدرضا تاجیک: اصولگرایان دنبال انتحار سیاسی در مقابل روحانیاند
آخرین اخبار
- جايگاه معلم در جامعه خدشهدار شده است
- سپاس از کساني که آموختند و آموختن را ياد دادند
- خليج فارس و الگوي حکمراني خوب
- ماندگاري نام خليج فارس، در گرو نگاه توسعه محور به آن مي باشد
- بايد براي تراژدي ورزش بوشهر، سالها گريست
- چرا نفت و گاز، از فعاليتهاي ورزشي استان بوشهر حمايت نميکنند؟
- چهار نکته براي رابطه پايدار والدين با فرزندان نوجوان
- نگاهي به تبعيضهاي درماني در کشور / به بهانه کلنگ زني بيمارستان نفت در شيراز
- استقبال از عيد نوروز باستاني در بوشهر
- دنياي معترضان
- چاپ شعري از استاد باباچاهي در امريکا
- آقاي استاندار در مقابل لغو مجوز فستيوال کوچه بوشهر، پاسخگو باشيد
- گردشگران دره ساساني «تنگ جيز» دشت خشت کازرون
- خاطرات خدمت سربازي در سپاه دانش
- مرثيه اي براي موسيقي
پربیننده ترین
- هر ایرانی باید خارگ را ببیند
- به احترام بیست و پنج سرباز، ایست خبردار!!!
- دولت - ملت از نظر سقراط - افلاطون و ...
- آن معلم آمد
- نيهمبون؛ سازي که هيچوقت در هيچ جنگي نواخته نشد
- خليج فارس، جزئي از هويت تاريخي ايران، منبع برکت، ثروت، قدرت و زيبايي
- چگونه دلیران تنگستان ساخته شد + تصاویر
- باران نشاط با موسيقي بوشهري شريفيان در تهران + تصاویر
- مو اهرم نمی شم، می شم بنه گز
- ايام کارمندي سازمان برنامه و بودجه بوشهر
- کتل ملو
- تصاویر کنونی دانش آموختگان دبیرستان سعادت بوشهر در سال (1349 - 1346)
- پسر عبدوي جط، سر منوچهر آتشي را شکسته بود
- فستيوال موسيقي کوچه؛ سوغات عيدانه اين بندر تبدار بيقرار
- چرا نفت و گاز، از فعاليتهاي ورزشي استان بوشهر حمايت نميکنند؟