طراحی سایت
جستجو:

شعري از محمّدعلي موّاجي

به مناسبت  سالروزتولدش 10  بهمن 1334

 

«زمين»

در آيندهاي نزديک

 که با ضربان قلب

قابل شمارش است

زمين

با فريادي پدرانه خواهد گفت :

اي جهانيان

گاه عزيمت فرا رسيده است

باروبنه بر بنديد!

دير زماني ست که تو، انسان

ديگر در من نميگنجي

تو را جهاني ديگر بايد

بگذار دمي    دور از هياهو

صداي امواج اقيانوس

و آواي حرکت مواّج رودهاي خروشان

صفير طوفانهاي قارهاي

را بشنوم

ساليان درازي است

که اين آواها را نشنيدهام

و اين مناظر را نديدهام

بگذار آبهاي سرد رودها

در تن خستهام نفوذ کنند

در اعصار و قرون

انديشه سرنوشت تو

لحظهاي مرا آسوده نگذاشت

دردي عظيم کشيدهاي انسان

جراحاتي عميق در روح توست

که با گذشت ساليان دراز

التيام ميپذيرد

و چقدر رنج ديدهاي

و پيش از تو، من

که تمام سرگذشتها را

از بر دارم

کنون وارهيدهاي

از رنج و درد کهنه اعصار

کنون دوران پيش

سيماي غريب و باور نکردني دارد

و از «جهنم درون»

بهشتي شگفتآور

آفريدهاي

اينک انساني نو،

جهان را   ميکاود

انساني نوين

و مسيري نو

از            جهالت به علم

*    *     *

بگذار           از دور

نظارهگر تو باشم

باروبنه بر بنديد!

 

(اسفند ماه 1358، در سن 24 سالگي)

 

افسروظيفه شهيد محمدعلي مواجي  در طي 26 سال زندگي پر بارش، اشعار، نوشتهها و ترجمههايي به يادگار گذاشته است. او پس از تحصيلات دانشگاهي در رشته علوم سياسي در دانشگاه تهران، در نبرد آزادسازي خرمشهر همراه با برادرش محمّدحسن مواجي در 10 ارديبهشت 1361 جانشان را فداي ميهن کردند.

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

عالي بازدار:  پس از دريافت ديپلم و خدمت سربازي درخواست کار به اداره کل فرهنگ بنادر و جزاير خليج فارس در بوشهر داد تا به کسوت معلمي درآيد. از مدير مدرسه ماندگار سعادت استعلام شد تا نظرش را درباره ايشان اعلام کند. مرحوم سيد ضياء الدين بلادي مدير وقت مدرسه نامهاي به اداره کل فرهنگ نوشت و دانشآموز ديروزش را مورد تاييد قرار داد و معرف ايشان شد...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

 

شهرت اجتماعي ما 

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي زندگي

نظر ديگران بصورت تک تک در مورد ما مهم نيست ولي نظر جمع ميتواند مهم باشد. حضور طولاني مدت ما در يک اجتماع (محله، محل کار، محيط آموزشي ...) باعث ميشود ناخودآگاه جمعي آن جامعه شهرتي براي ما انتخاب کند. ممکن است ما را منفيبين، شکاک، مهربان، منظم، پرکار، دقيق، بدقلق، بداخلاق، حسابگر و غيره بنامند. نکته مهم اين است که احتمال دارد همه ما را به اين صفت بشناسند و از آن خبر داشته باشند جز خودمان. دوم اينکه معمولا خرد جمعي کمتر اشتباه ميکند و شناختي که از ما به دست مي دهد از شناختي که خود از خود داريم دقيقتر است. به همين دليل اين شهرت يا لقب ميتواند عامل تاثيرگذاري در روابط و نهايتا زندگي ما باشد.

اگر شهرت داده شده مثبت يا خنثي باشد خبر خوبي است. چون نشان ميدهد پنچري بزرگي که قابل ديدن توسط ديگران باشد نداريم. در اين صورت اگر خودمان هم خبر داشته باشيم کمک ميکند در آن زمينه بهتر هم شويم. ولي اگر صفت منفي باشد ميتواند عواقبي برايمان داشته باشد. اين صفات در محيطهاي کاري و حرفهاي در زمان تشويق و ترفيع يا تعديل و اخراج نيرو تاثير گذار است. معمولا تصيمات مديران در مورد کارمندان يکباره و آني نيست. مانند ليواني است که قطره قطره پر ميشود. در نتيجه شهرت مثبت فرد، ليوان تصميمگيري مدير در زمان ترفيع و تشويق را پرتر ميکند و شهرت منفي هم ليوان تصميمگيري در زمان اخراج را. اگر واقعا دوست داريم در سازماني بمانيم و رشد کنيم بايد مواظب شهرت جمعي خود باشيم. البته يک استثنا هم وجود دارد. گاهي فرد به چيزي مشهور است که خود به آن واقف است و يا قابل درک براي آن اجتماع نيست. مثلا کسي که به خاطر تمرکز روي اهداف و آرمانهاي خود به عجيب و غريب يا منزوي بودن مشهور است. يا اصلا برايش مهم نيست کل آن جمع در موردش چه فکر ميکنند.

چرا ما به مشهورترين ويژگي خود آگاه نيستيم؟ ما بصورت طبيعي تاييدگر رفتار خود هستيم و خيلي مشکلاتمان را نميبينيم. برعکس، ديگران راحتتر ميتوانند عيبهاي ما را ببينند. اين موضوع براي همه وجود دارد. ديگر اينکه معمولا مشکل فرد به به او گفته نميشود. افراد ترجيح ميدهند عيب شما را پيش ديگران بگويند تا خودتان. چون احتمال ميدهند ناراحت شده و قبول نکنيد. سوم اينکه ديگران مسئوليتي در اين موضوع ندارند و اغلب گفتن آن هم تاثيري در اصلاح فرد ندارد.

چطور بفهميم به چه چيزي مشهور هستيم؟ بهترين روش براي آگاهي از شهرت جمعي خود اين است که از اطرافيان خود بپرسيم. کساني که با ما راحتاند و چيزي را از ما مخفي نميکنند. ضمن اينکه نزديکان بدخواه ما نيستند و وقتي آنها هم نظر جمع را تاييد کنند نشاندهنده اين است که مشکل واقعي است.

روش ديگر توجه به جاهايي است که جمع با ما مخالفت ميکند. وقتي نظر ما با جمع متفاوت است بايد به آن توجه کنيم. اگر به اين نتيجه رسيديم که حق با خودمان است و ميخواهيم اينطور رفتار کنيم که ديگر مشکلي وجود ندارد. در غير اين صورت بايد ببينيم چه مشکلي در ما وجود دارد که جمع را به اين نتيجه رسانده است. 

 

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

مژده مواجي - آلمان : حدود ساعت دو بعدازظهر به محل قرارمان روبروي دفتر نشرية «آسفالت»، نشرية بيخانمانها در شهر هانوفر، رسيديم. مسئول پروژة گروه کاريمان در اداره برنامه ريخته بود که يکي از مسئولان آنجا بهنام پتر گروه ده نفري ما را در شهر بگرداند و از بيخانمانهاي شهر برايمان صحبت کند.

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

برادر جمپولوي (دوقلو) من (ابراهيم هوشيار) / علاقه و دلبستگي‌اش به بوشهر را حفظ کرده بود (دکتر رسول هاشمي) / براي پرويز هوشيار عزيز ( دکتر رضا معتمد) / اسمي مترادف با فرهيختگيِ يک انسان و خادمِ امور فرهنگي، ادبي و هنري (حسين طالبي) / صحنه گردان جلسات بوشهري‌هاي مقيم مرکز (ابراهيم ميگلي‌نژاد) / و خزاني ديگر در بوستان علم و هنر و انديشه بوشهر (خورشيد فقيه) / پرویز هم پرید (عبدالمجید زنگویی)/ ماجراي آن دوربين هشت ميلي متري (هاشم هاشم‌زاده)، سال‌هاي سخت و سخت‌تر (فريده كاردانى)...

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

دکتر سعيد معدني : همهي ما به نوعي هر سال و هر ماه و هر روز فقيرتر و فقيرتر مي شويم و برخي از خرجکردها را کم ميکنيم وبه طبقهي پايينتر سقوط ميکنيم. براي مثال هر سال مطبهاي دندانپزشکي خلوتتر و خلوتتر مي شوند، چرا که جامعه توان پرداخت هزينههاي اينچنيني را ندارد. دوستي به خاطر هزينه بالا آنقدر رفتن به دندان پزشکي را عقب انداخت که ماه پيش...

ارسال شده 3 ماه پيش در سیاسی ، نظر (0)

 دکتر يونس قيصيزاده: سالها پيش براي کوتاه کردن موهايم نزد يکي از پيرايشگران جوان ميرفتم که روحيه شاد و دل خوشي داشت و با تعريف خاطرات شيرين، لحظات خوبي را در هنگام کار براي مشتريان، رقم ميزد. تا اينکه يک بار با در بسته محل کارش روبرو شدم و تا چندين ماه هم بر سر کارش حاضر نشد. بعد از مدتي ديدم که برگشته و مشغول به کار است. يک روز در هنگام...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

بيشترکه نگاه ميکنم ميبينم که مردم اين ديار همچون نياي خويش پاي در رکاب راستي گذاشتهاند تا به کژي نيارايند. نگاهم را اين بار از هر سو به سمت امواج ناآرام رها مي سازم، نيمه خوانان را مشعوف از دل درياييشان مي بينم که چه زيبا وحزنانگيز ميخوانند و پاسخ ميشنوند «هياما هياما ...» و اينجا کران تا بيکران  رنج است و اندوهي که بغض نشود ...

ارسال شده 3 ماه پيش در ورزش ، نظر (0)

 اول مهر به همان مدرسه رفتيم که نامش مهران بود. معلم کلاس دوم مرحوم آقاي گيتيزاده بود که مردي بلند قد و خوش تيپ بود. در همان سالها آقاي گيتيزاده با خانم محتشمي ازدواج کردند و يادم است که عروسي مفصلي گرفتند. در ميان دانش آموزان دولابي، حميدي ، فروزاني و خودم از بچه هاي زرنگ بوديم و رقابت داشتيم و خيلي درس خوان بوديم به طوري که آقاي گيتيزاده در کلاس دوم تعدادي از بچهها را در اختيار ما گذاشته بود...

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

 

بيخيالي نسبت به دردسرهاي مردم


قاسم محمدي: انسان تعجب ميکند از اين همه بيخيالي و بيتوجهي برخي از نهادهاي دولتي در بوشهر، که چگونه مشکلات مردم در اجراي يک طرح عمراني برايشان اهميتي ندارد و طرح عمراني را نيمه کاره رها کرده و به مردم را با مشکلات تنها ميگذارند.

نمونه آن سنگفرش گذر محله کوتي است که مدتهاست در حال انجام است و نه تنها به اتمام نميرسد که نيمه کارها رها شده و به زودي همين کفسازي هم که انجام گرفته خراب ميشود و باز هزينه بايد کنند تا روز از نو و روزي از نو!

سنگفرش کردن مجدد يک گذر کوتاه همانند گذر محله کوتي مگر چه کار شاقي است که اينطور در اجراي آن ماندهاند؟! بقول قديميها مگر ميخواهند فيل هوا کنند که اينقدر اتمام آن برايشان سخت هست؟!

يعني در مأموريتهاي خود به شيراز هم نرفتهاند که ببينند چگونه طرحهاي بزرگ عمراني به سرعت انجام ميشود و مردم از مزاياي آن استفاده ميکنند.

به عنوان يک شهروند براي صدمين بار درخواست داريم تا هرچه زودتر سنگفرش کردن اين گذر کوتاه را تمام کنند و بيش از اين باعث زحمت ساکنين و سرافکندگي خود نشوند.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

 

 

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

قطبنماي زندگي

دکتر يونس قيصي زاده

تا به حال به اين فکر کردهايد که با زندگي خود چه ميخواهيد کنيد؟ در زندگي خود پاي چه چيزهايي ميايستيد؟ چه قوانيني در زندگي شما اهميت دارد؟ چه چيزهايي به زندگي شما حس معناداري و هدفمندي ميدهد؟ همه اينها به «ارزش»هايي برميگردد که در زندگي انتخاب ميکنيم، ارزشها همانند قطبنمايي در زندگي ما هستند که جهت زندگي را به ما نشان ميدهند، اهداف ما را مشخص ميکنند و رفتار ما را شکل ميدهند.

در مسابقه دو بين «ايوان فرناندز» دونده اسپانيايي و «آبل موتاي» دونده اهل کنيا اتفاق عجيبي افتاد. دونده کنيايي جلو بود و تا خط پايان ده متر فاصله داشت که با خيال اينکه از خط پايان عبور کرده، ايستاد. «فرناندز» که نفر دوم و پشت سر او بوده متوجه اشتباه او شد، ابتدا به او اشاره کرد که خط پايان آنجاست! وقتي ديد که او متوجه زبان او نميشود، حريف را هل داد و پشت سر او دويد. «موتاي» به عنوان نفر اول از خط عبور کرد و «فرناندز» دوم. همه اينها طي چند ثانيه اتفاق افتاد.

بعد از مسابقه خبرنگاري از «فرناندز» پرسيد که "براي چه اين کار را کردي؟"

پاسخ ميدهد: "روياي من اين است که روزي همه ما اينچنين زندگي اجتماعياي داشته باشيم."

خبرنگار قانع نشد: "ولي چرا اجازه دادي دونده کنيايي اول شود؟"

ايوان گفت: "من که اجازه ندادم! او خودش داشت اول ميشد."

خبرنگار اصرار کرد که: "اما تو ميتوانستي اول شوي."

ايوان نگاهي به او انداخت و گفت: "درست. اما حاصل آن پيروزي چه بود؟ آن مدال چه افتخاري براي من داشت؟ مادرم چه فکري در مورد من ميکرد؟"

اين ارزشهاي زندگي ما هستند که بردن يا باختن را در زندگي ما معني ميدهند، موفقيتي که همراه با نيرنگ، کلاهبرداري، حق ديگران خوردن و ظلم به ديگران باشد، در زندگي که منصفانه زيستن و احترام به ديگران، ارزش هست، عين باختن است.

نميتوانيم خودمان، ارزشهاي انساني را زيرپا بگذاريم و انتظار داشته باشيم، همسرمان، فرزندمان، دوستمان، همکارمان و... آنها را در برابر ما رعايت کنند!

به ارزشهاي زندگي خود فکر کنيم و ببينيم در اين دنيا، چه چيزهايي براي ما ارزش دارند.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

 با ورود اين دبيران باسواد به دبيرستان ها موج جديدي از سبک آموزشي جديد و مدرن، روح تازهاي درکالبد دبيرستانهاي بوشهر دميده شد. دبيران درآن زمان از هر نظر ممتاز و قابل احترام بودند و خود نيز سعي در حفظ جايگاه خود داشتند و جامعه نيز به خوبي پذيراي آنها بود. به عنوان مثال مرحوم دکترفقيهينژاد انساني با شخصيتي علمي، خوشمشرب، خوش سيما، فوقالعاده تميز و بسيار شيک پوش بود...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

مهارت نه گفتن

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي زندگي

به يك بچه پنج ساله كه در حال بازي است بگوييد يك ليوان آب برايتان بياورد. خيلي راحت و بدون هيچ رودربايستي به شما نه ميگويد. اين حقيقت نشان ميدهد ما در خردسالي مهارت نه گفتن را دارا بودهايم ولي به دلايل مختلف از دستش دادهايم    . حال در بزرگسالي بايد با تلاش فراواني آن     را بدست بياوريم. شخصا معقدم به غير از منابعي چون وقت، انرژي و پولي كه به خاطر عدم توانايي در نه گفتن از دست ميدهيم، از همه بدتر حرص و خودخورياي است كه بعد از بله گفتنهاي بيجا تجربه ميكنيم. به ياد بياوريد زمانهايي كه کسي از شما درخواست پول، انجام كار يا قرض دادن وسيلهاي داشته و شما با وجود عدم ميل باطني به او بله گفتهايد و بعد چه حالي داشتهايد.

به راستي چرا اينقدر نه گفتن براي ما سخت است؟ ما به دلايل گوناگوني نميخواهيم به ديگران نه بگوييم. يك دليل اين است كه نميخواهيم به ديگران توهين كرده باشيم. چون برآورده نكردن خواستههاي ديگران را توهينآميز ميدانيم. ديگر اينكه دوست نداريم خودخواه جلوه كنيم. فكر ميكنيم در اولويت قرار دادن خواستههاي خودمان نوعي خودخواهي است. دوست داريم به ديگران كمك كنيم و آنها ما را دوست داشته باشند و باارزش جلوه كنيم. نميخواهيم ديگران را ناراحت كنيم. گاهي هم صرفا گرفتار زورگوييهاي عاطفي ميشويم. افرادي هستند که ما را در تله احساسي قرار داده يا راههاي نه گفتن را بر روي ما ميبندند. البته دليل كلي ناتواني در نه گفتن عزتنفس پايين است. وقتي عزتنفسمان بالا است ميدانيم هيچ اشكالي ندارد نه بگوييم. چون حق داريم خواسته خود را در اولويت بگذاريم.

گاهي هم شيوه نه گفتنمان كار را خراب ميكند. مثلا به دروغ متوسل ميشويم. يا وقت تلف ميكنيم و جواب طرف مقابل را تا مدتي نميدهيم. يا بهانههاي غيرواقعي ميآوريم. مثلا به جاي اينكه بگوييم من نميخواهم اين كار را انجام بدهم قسم و قرآن ميخوريم كه نميتوانم يا ندارم. اينها باعث ميشود وجهه ما پيش ديگران آسيب ببيند. ضمن اينكه كمكي هم به بالا رفتن مهارت نه گفتنمان نميكند.

چطور نه بگوييم؟ نخست، نه گفتن بايد محترمانه باشد. اظهار تاسف ميكنيم كه نميتوانيم پاسخ مثبت بدهيم. دوم، نه گفتن بايد رك باشد. مثلا اين جمله "متاسفانه پاسخم منفي است". با منمن كردن و صغرا و كبرا چيدن هيچ كمكي به خود و طرف مقابل نميكنيم. سوم وقتكشي نكنيد. هرچه زودتر پاسخ بدهيد تا او بتواند براي مشكلش راهحلي پيدا كند. چهارم اگر نه گفتن آني برايتان سخت است، يك وقت مشخص بگيريد و بگوييد بررسي ميكنم و تا فلان موقع جواب ميدهم. پنجم اگر با اصرار طرف مقابل مواجه شديد به دنبال پيدا كردن دليل و بهانه بيشتر نباشيد. همان جواب اول را تكرار كنيد. ششم اگر ميتوانيد يك راهحل جايگزين به ايشان پيشنهاد دهيد. ممكن است برايش كمككننده باشد. ضمن اينکه نشان ميدهد شما به فكرش هستيد.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

دکتر یداله عبدالهی: نسيم جنوب براي فرهنگ بوشهر شايد نقش فراتر از فردوسي براي زبان فارسي داشته است. رسم و رسومات سنتي بوشهر را زنده نگهداشته، فرزندان مستعد و توانمند بوشهر را پشتيباني نموده،  سخنگوي بيزبانان، حامي بيبضاعتان، زمينه اهل قلم، آشيانه نخبگان، توسعهدهنده صنايع استان، زنده نگهداشتن بافت فرهنگي، توسعه دهند فرهنگ سپاسگزاري، انتشار مهر والدين و  بوده است...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

مژده مواجي : اين روزها فضا تغيير کرده است؛ در واقع از هفتة دوم اکتبر. سوار مترو شدم که به سر کار بروم. به صفحة مانيتور در مترو نگاه ميکردم که اخبار و اطلاعرسانيها پشت سر هم روي آن اعلام ميشد. اعلام برنامههاي تئاتر شهر هانوفر، سيرک، تبليغات تجاري شهر، دماي هوا تا به اخبار جهان که رسيد، اخبار جنگ در خاورميانه در صدر خبرها بود. چند سطري خواندم...

ارسال شده 3 ماه پيش در سیاسی ، نظر (0)

هلنا سعادتمند: اکنون که هفته نامه وزين نسيم جنوب در دلهاي مردم استان جايي دارد و چون نگيني بر تارک استان بوشهر ميدرخشد، باز هم ساز مخالف و تصميم به محو آن به گوش ميرسد! ولي مطابق معمول اين مردم آگاه و فهيم هستند که تصميم ميگيرند و سره را از ناسره تشخيص ميدهند.ساليانيست که هفته نامه نسيم جنوب صداي مردم استانيست که کمتر نماينده دلسوزي داشتند تا بتوانند از حقوقشان دفاع کنند و به جرات...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

خورشید فقیه: خبر کوتاه بود و دردناک: «پرویزهوشیارهم رفت»! هنرمندی سینماگر و عکاس و روانشناسی برجسته و فراتر از آن معلمی آگاه در علوم و دانشی که موظف به انتقال آن ها به فرزندان سرزمینش بود! برایم سخت و ناگوار است از دوستی فراتر از یک دوست و هم‌اندیشه و همراهی صادق، سخن گفتن و نوشتن، همانقدر که با این شرایط نابهنجار جسمی خود بخواهم با پای برهنه قله اِوِرست را درنوردم!...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

شادروان پرویز هوشیار قبل از انقلاب، به حرفه عکاسي و فيلمبرداري علاقه داشت و از بنیانگذاران سینمای آزاد در بوشهر بود. نتيجه فعالیت هنری وی در آن سال‌ها، ساخت چند فيلم مستند 8 ميليمتري بود. درد و رنج مردم، خصوصا همشهريانش او را عذاب ميداد و سعي مي‌کرد آن را در قالب فيلم و عکس بيان کند.  از پايه‌گذاران انجمن بوشهري‌هاي مقيم مرکز بود و سعي زيادي در برپايي جلسات و رفع مشکلات همشهريان خود مي‌نمود...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (4)

خاطرهاي از بازاريِ خوشنام بوشهر

سيامک برازجاني : در ايامي که در اتاق اصناف مرکز استان بوشهر در سمت مدير روابط عمومي مشغول به خدمت بودم چندين جلسه خدمت حاج مهدي جلودار رسيدم و با او از تاريخ بازار بوشهر گفتم و ايشان برايم نکتههايي ناب گفت.

ايشان از پينهدوزي در بازار بوشهر شروع کردهبود. يکبار به من گفت من تمام ثروت و اعتبارم رو ميدوني از کجا آوردم؟ گفتم حتما از کار و تلاش! گفت بله من همه اينها را از اين دستگاهي که الان در ورودي مغازهام گذاشتهام به دست آوردهام. در جلو  مغازه بسيار بزرگ جلودار يک دستگاه کفش دوزي مربوط به هشتاد نود سال قبل بود. زماني که مهدي جلودار وارد بوشهر شده بود با اين دستگاه کفاشي ميکرده. ايشان با افتخار به من ميگفت هر روز وقتي وارد مغازه ميشوم به آن نگاه ميکنم تا بدانم از کجا به اينجا رسيدهام.

براي پيشرفت در کار خيلي زحمت کشيد و عرق ريخت تا موفق شود. کسي بود که در دهه بيست و سي خورشيدي پوتين سربازي را به کفش تبديل مي‌‌کرد و دستمزد خوبي ميگرفت.

يک بار گفتم شما هميشه با روي باز از مردم استقبال ميکني. گفت الگوي من شعري از عرفي است. حيرت کردم. پيرمرد خنديد و گفت فکر ميکني فقط خودت شعر بلدي؟ گفتم چه شعري الگوي رفتاري شماست؟ اين بيت را خواند:

چنان با نيک و بد عرفي، به سر بر کز پس مردن/ مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند.

حاج مهدي عزيز هم رفت. مردي بزرگوار بود که خود را و نان خود را و پيشرفت خود را مديون لطف و اعتماد مردم بوشهر و تلاش خود ميدانست. / ليدنيوز

ارسال شده 4 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

قصه کوتاه

عزّتو

شاهرخ تنگسيري

غنو جُلَتي با زغال رو ديوار خونه ي خداکرم  يه قلب گُتي مي کشيد و با دستخطي  که چپي از  خط  احمدسياه  نبيد يه بُردش مي نوشت عزت يه بُرد ديگه ش مي نوشت غني.  هرروز صبح گه خداکرم قبل از اين که زن هاي همسايه قدم تو کيچه بذارن و قصد دروازه کنن مي اومد و با افتوه و جارو پَنگي  نقاشي  غنو رو  ديوار  ميشست و با خوش ميگفت: لعنت بر شيطون حرومزاده آخرش خين ايي تيله سگ تو گردن مو مي افته، بخدا اگه دسم بيافتي کل کلت ميکنم .

قصه خداکرم و زنش عزتو ديم درازن، عزتو سي ساله دختر آخري و بقولا ته تغاري ابرام قصاب اُبوداني بيد که تو لين هفت احمدآباد زندگي ميکرد، حاصل دو تا ازدواجش يه درزن دختر و يه پسرمعلول بيد که سالم صداش ميزدن.  يازده تا از دختراش فرستاده بيد خونه بخت، دستِ  ايي آخري هم نهاد تو دست  خداکرم  که همسن و سال خودِ ابرام قصاب بيد. عزتو  با دلالي ميشتي زهرا و ننهِ جاسم عربو  با  شپ و کل سوارِ سماچ حاج مالک از اُبودان اوردنش خوردي سيفو.  خداکرم  از چهار تا زن قبليش که دوتاش مرده بيدن و دوتاشون طلاق داده بيد بچه نساخته بيد و بقول ميشتي زهرا : «خداکرم  اجاقش کور بيد». عزتو قشنگ بيد ولي قلدر و با لهجه اُبوداني با همسايه ها حرف ميزد و هميشه موقع عرض اندام تکيه کلامش ميگفت «مو دختر ابرام قصابم»، يعني که حساب دستون بياد با کي طرفين.  غنو مث آدم شوپر زده صورتش قلپيده بيد، قدش کوتاه و تا بگي زورش زياد بيد. پشت سرش ايقد پهن بيد که از بچگي سيش ميگفتن غنو جُلّتي.

هميچي از روزي شروع شد که خداکرم دم دروازه سفارش غنو کرده بيد بياد خونه شون بدنه و کف آب انبار و حوض بشوره تا زمستون اوو بارون ذخيره کنه، عزتو يه مجمعي صبحونه مفصل مياره جلو غنو و يه قيلون برازجوني چاق ميکنه و چندتا فرق قيلون  ميکشه و ديدش هُف ميکنه تو  صورت غنو که چيش تو چيشش نشسته، ني قيلون ميده دس غنو و ميگه بکش که چاقن،  او هم مث خر کيف ميکنه که بالاخره يه نفر حساب آدم اوردش،  حالا  غنو کجا مي بيني، ديگه شاهين تو آسمونم حريف پر و بالش نبيد و يکجا صد دل  عاشق و دلباختهي عزتِ خداکرم ِاز هميچي بي خبر ميشه. عزتو جذابيت خاصي داشت، حرف زدنش تو دل مي نشست و خيليا که دستشون ازش کوتاه بيد ديرا دير هلاکش بيدن.  يه سر شو تا صبح خداکرم  پشت در سرا کمين نشست که مچ غنو بگيره و حسابش بيله کف دسش ولي خبري از  غنو نشد، دم دماي صبح پيرمرد پلک چيشش دوام نيورد و همونجا پشت در  سرا رو  سکوني تنير کنار حبانه ي شکسته خسته و رسه خووش برده بيد. مطابق هر روز رفت در باز کرد، تا چيشش ري ديوار افتاد ديد تا قلب و دستخط غنو رو ديوارن. وا حسينم خداکرم کجا ميبيني،  کاردش ميزدي تُپِ خيني ازش چکه نميکرد، با صداي بلند که همه کيچه و محل بفهمن  داد ميزد: «اگه سر لش بگيرمت  مث مُشک تشت ميزنم که از استخونات  زغال بليط  عمل بياد». ولي خوشم ميفهميد رو در رو حريف  مچ سفت غنو نميشه.

شوي که خداکرم کمين آخر نهاد و عزمش سي خلاص کردن غنو جزم کرد پس در سرا قايم شد وسه تا سر قيلون پشت هم ديد کرد. به محض شنيدن صداي  خش خش زغال رو ديوار دستش دور تنگ قيلون حلقه کرد و در سرا هُمبار باز کرد و از پشت سر  شلال سر غنو  کرد که غرق عشق بازي با اسم عزتو بيد. به گمون خوش ديگه از شر  غنو  خلاص شد.  غنو مشکال خين و مث مرغ سر بريده تو خين خوش مي پلکيد و بوا بوا ميکرد. خداکرم بازداشت کردن. عزتو رفت زندان شهرباني ملاقات خداکرم و سي محض دلداريش با همو لهجه اُبوداني روش کرد طرف خداکرم و گفت : «دوتا قطره اشک نذر خواجه خضر کردم غنو چيش واز کنه و از بيمارستان مرخص بشه رو پاي خودش ويسه». خداکرم (با تشر) گفت: «اگه ده مرتبه ديگه رو پاش ويسه  ده تا تُنگ قيلون ديگه خرجش ميکنم  توهم ايقد از چيشات ولخرجي نکن زن، اشک حرمت داره سي هرچيز و هرکسي نبايد سرازيرش کني».

غنو سه ماه تموم مث ميت  رو تخت بيمارستان بيهوش و حواص افتاده بيد.  تا روزي که با بُنگِ  اذون سحر مسجد فيل چيش واز کرد، غنو هيچ کس و هيچ چيزي يادش نمياومد،  حتي راه خونه خوشونم نميفهميد کجان ولي پاش که از بيمارستان نهاد بيرون يه راست رفت سمت خونه خدا کرم،  تو روز روشن و جلو چيش تموم آدماي کيچه با زغال يه قلب گتي کشيد و وسطش يه تيري رد کرد، زيرش نوشت يا مرگ يا عزتو. غنو با ايي حرکتش سي همه ثابت کرد ديوونهوار دلبسته عزتوون با ايکه ميفهميد شوهرداره.

برخلاف تمام قوانين نوشته شده بشر عنصر عشق بي مرزترين و سقفش لايتناهي ترين عنصر پيدا و پنهان بشرن. کيمياي عشق غالب بر تمام عناصر طبيعتن. در واقع مغز انسانها با پيش فرض عشق قادر به فرمان دادن به  ديگر اندامهاشه. اگر هيچ معجزهاي در دنيا پايه عقلي و علمي نداشته باشه محاله کسي منکر  معجزه عشق بشه چون که همه موجودات زنده عالم شانس يکبار تجربهش دارن. شايد تنها رشته پيوند غنو به دنيا در عالم سکرات عشق و دلباختگي عميق و يک طرفه به عزّتو بيد. 

جنازه غنو سه روز بعد با يه مرگ مشکوک قبل از غروب افتو روبرو تل عاشقون از دل  دريا اومد بالا . رسوايي عشق نافرجام غنو به اينجا ختم شد که خداکرم از دست نيش و کنايه مردم شهر و محل  مجبور به طلاق عزتو  شد. يه روز صبح گه ساک و چمدون عزتو تو دستش گرفت و رفت سمت گاراژ  اتوميهن، عزتو با چيش اشکبار و يه عالمه حرف و حديث ناحقِ ساخته و پرداخته مردم رو صندلي اتوبوس نشست و بال چادرش رو تموم صورتش کشيد و سي هميشه از بوشهر و خداکرم خداحافظي کرد. هميطور که اتوبوس داشت از خيابوناي شهر خارج مي شد عزتو از  پشت شيشه اتوبوس با چشم خوش ميديد که رو تموم ديواراي شهر نقاشي يه قلب تير خورده و اختصار دوتا اسمه که بي صاحب بجا مونده.

(هفته نامه نسیم جنوب سال بیست و ششم، شماره 1068)

ارسال شده 4 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

- با توجه به معرفي ايران به عنوان يک کشور پرمشکل و افسرده در خارج ايران، اين کنسرتها ميتواند صورت ديگري از معرفي ايران در سطح بينالملل باشد. قطعا در معرفي بوشهر و تنوع رنگ و قوم و روحيه مردم بوشهر نيز نقش به سزايي دارد و چهره اين ديار را در ذهن مخاطبان خود، خوشتر و دلپذيرتر ميکند... اين موسيقي از بطن فرهنگ مردم اين ديار ميآيد که شنيدنش مخاطب غير بومي را برميدارد و مي اندازد وسط بوشهر...

ارسال شده 4 ماه پيش در دیدگاه ، نظر (0)

ترس از موفقيّت

 

حسين زيرراهي - مدرس توسعه فردي

ميگويند شاگردي مكتبي بود كه معلم هرچه تلاش ميكرد الف را به او ياد دهد ياد نميگرفت و در همين درس اول مانده بود. روزها ميگذشت و معلم به روشهاي مختلف سعي ميكرد ولي وقتي از او ميخواستند الف را بخواند يا بنويسد ميگفت بلد نيستم. بالاخره معلم به اين صرافت افتاد كه اين عدم يادگيري عمدي است و علت را از او جويا شد. شاگرد جواب داد اگر الف را ياد بگيرم بعد بايد بقيه حروف الفبا و همينطور درسهاي ديگر را ياد بگيرم. در نتيجه مرتب كارهايم بيشتر ميشود. داستان موفقيت هم تقريبا هم چنين مسيري دارد. هرچه جلوتر ميروي كارهاي بزرگتري بايد انجام داد.

ديدن نتايج و دستاوردهاي آدمهاي موفق از دور زيباست و همگان خواستار آن هستند. كيست كه دوست نداشته باشد آقاي دكتر يا خانم مديركل خطاب شود؛ كتابهايش دهها بار تجديد چاپ شود؛ سوار بر ماشين آخرين مدل به مسافرتهاي آنچناني برود؟ ولي اين دستاوردها نتيجه كارهايي است كه براي آدمهاي عادي ترسناك است.

يكي از ترسهاي موفقيت حجم تلاشي است كه فرد بايد انجام دهد. در واقع آدم موفق هم به اندازه يك فرد عادي كار ميكند. ولي قبل از اين مرحله تلاشهاي زيادي به خرج داده است كه معمولا خيلي به چشم نميآيد. مثلا كسي كه دوست دارد پزشك شود وقتي متوجه ميشود چقدر كتاب قبل و بعد از كنكور بايد بخواند ترس بر او مستولي ميشود.

شايد بزرگترين ترس در مسير موفقيت خروج از دايره امن باشد. گام گذاشتن در مسير موفقيت متضمن خارج شدن از وضعيت امن فعلي و گام گذاشتن در مسيرهاي ناشناخته و مبهم است كه ممكن است در كوتاهمدت نتيجهاي هم نداشته باشد. همين باعث ميشود خيليها شهامت حركت در اين مسير را نداشته باشند. خيليها ميترسند اگر موفق شوند انتظارات از آنها بيشتر شود. مثلا ديگران از آنها درخواست كمك كنند يا حتي دزد اموالشان را ببرد. البته اينها احتمالاتي درست است. ولي سوال اين است اگر مال داشته باشيم و بخشي از آن را به ديگران كمك كنيم يا دزد ببرد بهتر است يا اصلا مالي نداشته باشيم؟

ترسهاي موفقيت برخي واقعي و برخي هم بخاطر خطاي مغز است. مثلا در مورد تلاش معمولا اينطور است كه افراد موفق در دورهاي از زندگي تلاش زيادي ميكنند ولي بعد ديگر نياز به آن حجم از تلاش نيست. با اين تفاوت كه كسي كه به موفقيت رسيده است هر زمان كه دوست داشت ميتواند ديگر كار نكند ولي كارگر ساده تا وقتي زنده است مجبور است هر روز هشت ساعت كار كند. در مورد حجم دغدغههاي فكري هم صرفا تفاوت بين نوع دغدغهها است. مثلا يك كارخانهدار به اين فكر ميكند كه چطور كارخانه بعدي را راهاندازي کند، آدم فقير به اين فكر ميكند كه فردا چطور شكمش را سير كند. فقط تفاوت در بزرگي و كوچكي دغدغهها، تصميمات و كارها است.

نكته مهم در مسير موفقيت اين است كه هرچه ما بزرگتر و موفقتر ميشويم مغزمان هم به همان اندازه رشد ميكند. ولي وقتي با مغز اكنونمان به زندگي يك فرد موفق نگاه ميكنيم انجام آن همه کار برايمان ترسناك ميشود.

(هفته نامه نسیم جنوب سال بیست و ششم، شماره 1068)

ارسال شده 4 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

 رضا سياهوشي: ميپرسيم چرا و واقعا چرا بودجه تيم هاي پايتخت و بخصوص استقلال و پرسپوليس بيش از هزار ميليارد مي باشد اما تيم هاي استاني و ريشه داري مثل شاهين بوشهر، برق شيراز، ابومسلم مشهد، سپيدرود رشت و ... هيچ حمايتي نمي شوند؟! استان کرمان داراي معدن مس مي باشد و چندين تيم را تحت پوشش قرار داده (مس کرمان، مس رفسنجان، مس شهر بابک) ولي در استان بوشهر که سرشار از منابع و معادن فراوان و بخصوص گاز و نفت مي باشد ، تيم با قدمتي مثل شاهين اين وضعيت دارد!

ارسال شده 4 ماه پيش در ورزش ، نظر (0)

امير طالبي در گذر زمان، با رشد جسمي و سني و تجربيات اندوخته اجتماعي و ورزشي، قدم هاي مؤثري در امر ورزش شهرستان بوشهر برداشت و با مشارکت و همکاري دوستان و بزرگاني همچون علي اکبر کبگاني در قالب مربي و با لقب «ژنرال» که به قولي «مراد دلو» بود در امور ورزشگاهها و باشگاهها منجمله ايرانجوان که تا هم اکنون هم تعصب و عشق زيادي نسبت به آن دارد، اقدامات شاياني کرد 

ارسال شده 4 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

کتاب «گامهايي براي بهتر شدن» نوشتة يونس قيصيزاده، روزنامهنگار و نويسندة جنوبي در حوزه روانشناسي و خودآگاهي به همت انتشارات «شروع» منتشر شد. به گزارش خبرگزاري کتاب ايران (ايبنا) در بوشهر، در اين کتاب نويسنده در فصل يک به موضوع خودآگاهي و نقش آن در زندگي ميپردازد. در فصل دوم به موضوع «خودمشاهدهگري» پرداخته شده است. فصل سوم به «تيپهاي شخصيتي» و همچنين «تيپهاي کهن الگو» اختصاص يافته است...

ارسال شده 4 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

کنسرتي که بوي دريا ميداد

بهار بيگدلي - استراليا

 

کنسرت گروه ليان براي من شايد با خيليها فرق داشت و فقط يک کنسرت پرشور و حال نبود. کنسرت اين شب صرفا يادآور اين نبود که از موسيقي وطني فقط تو غربت ميشه آزادانه لذت برد. کنسرت ليان براي من فقط نيشتر به غم دوري از خانه و يادآور تلخي مهاجرت نمود. کنسرت گروه ليان فقط احساس غرور از داشتن موسيقي فولك و اصيل مردم جنوب نبود، کنسرت و گروه ليان فقط افتخار به وجود دختران جسور و با استعدادي مثل ليانا نبود. يادآور راستي و درستي مردم جنوب بودن و براي من يادآور خوبيها و شيرينيهاي گذشته.

کنسرت گروه ليان با موسيقي محلي نواي دلچسب ني انبان و حال و هواي جنوب براي من يادآور کودکي و نوجواني بود. يادآور همان خاطراتي که گرد گذر زمان و پستي بلنديهاي زندگي رويشان نشسته است. کنسرت ليان براي من يادآور بابا بود بابايي که خيلي وقت نيست، رفته، اما با رفتنش خيلي چيزها رفته، ليان يادآور عطر فلفل و ادويه غذاهاي عمه ماه نسا بود. ليان يادآور طنين صداي مهربون آقاي دهباشي بود. ليان روزاي خوشي که با عديله گذراندم بود و يادآور زير زيرکي خنديدن و ريسه رفتن بود، کنسرت ليان براي من فشرده شدن قلبم از ديدن شکستن آقاي کنين مرد نازنين روزگار از رفتن بابا بود، صداي غرغر مامان از آنهمه صداي اخبار تو خونه آقاي کنين بود و عطر مرباي بالنگي که از درخت باغچهشون چيده شده بود.

اون شب توي سالن بوي جنوب ميآمد بوي همان گوش ماهيايي که جمع ميکرديم، بوي دريا.

انگار دوباره با بچهها توي قايق نشسته بوديم و باد داشت موهامو ميبرد. خيس شده بوديم  و صداي قهقهمون ميومد. همه اون شب همه توي سالن بلند ميخنديدن و منو ياد خونه ميانداختن، خونهاي که دوره و گرماشو هميشه کم دارم.

اون شب وسط اون همه هياهوي سالن رفتم به گذشته و خاطراتي که ديگه خيلي دور به نظر ميان، دلم از نداشتنها و نبودنها گرفت و اشکم سرازير شد، اما با تمام وجود لذت بردم. ممنون از گروه ليان که با وجود کاستيهايي که هماهنگ کنندههاي ملبورن از پسش بر نيومده بودن، اجراي بسيار زيبا و دلنشيني داشتند.

ممنون از ليانا شريفيان براي به نمايش گذاشتن جسارت و مهارت و تاثير حمايت خانواده، ممنون از محمد بحراني هنرمند که وجودش گرمي کنسرت رو بيشتر کرد و صداش خاطرات نه چندان دور «جناب خان» شخصيت مورد علاقه بابا رو واسم زنده کرد.

ته همه چي ميرسه به ايکاش، ايکاش ميشد زمانو برگردوند. ايکاش دوباره ميشد دوباره دورهم جمع شد، ايکاش دوباره ميشد از ته دل خنديد، اي کاش روزگار خوبي تو راه بود.

ارسال شده 4 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

 اگر يک نگاه گذرا بکنيم که خوب واقعا بوشهر چه چيزي جز موسيقي داشته و اگر هست شما بگوييد که رفته و مستقلا عمل کرده و به جاهاي مختلف دنيا رفته و برگشته است؟ بايد داشتههايمان را ارج بگذاريم ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، گروههاي موسيقي بوشهر ميروند به اين سمت و ميتوانند پيغام رسان بسيار خوبي از فرهنگ و توريست ايران و يا هر چيز ديگري به کشورهاي ديگر، باشند...

ارسال شده 4 ماه پيش در دیدگاه ، نظر (0)

 اگر شکست بخورم چه؟ اين احتمالا اولين سوالي است که وقتي ميخواهيم دست به اقدام جديدي بزنيم در ذهن ما شکل ميگيرد. آمار شکستهاي انسانها در مقابل موفقيتهايشان نشان ميدهد

ارسال شده 4 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

غلامرضا شريفي خواه : کسبههاي بازار انسانهايي از جنس آرامش و صداقت و شرف و مهرباني بودند و نام شان جاويد و يادشان گرامي باد. در هنگام صبح لنج هاي صيادي موتوري از جزيره شيف با ماهيهاي تازه و درجه يک در کنار ساحل که قهوهخانه کاکي در آن جا قرار داشت «تابوک» پهلو ميگرفتند. اين قهوهخانه مرکز معاملات و داد و ستدها و رفع اختلافات بين لنج داران بود که به کمک «مهدي و ماندني کاکي» اداره مي شد و محلي بود...

ارسال شده 4 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

يونس قيصي زاده

دهها اتفاق ناگوار، ميتوانست طور ديگري اتفاق ميافتاد اگر که ما خودمان سرنوشت خودمان را مينوشتيم، اما در دنيايي زندگي ميکنيم که کنترل چنداني بر آنچه در بيرون از ما ميگذرد، نداريم. در اين صورت براي حفظ سلامتي روانيامان، چارهاي جز پذيرش آن چه رخ داده هست، نداريم. اما قبل از اين که دير شود، قدر کساني را که دوست داريم بدانيم، لحظههاي اين زندگي با هم بودن، هميشگي نيست، به خاطر مسائل جزيي، کدورت و ناراحتي و دلخوري را جايگزين عشق و دوستي و علاقه نکنيم، هواي کساني را که دوستشان داريد، در اين اوضاع پرآشوب، داشته باشيد...

ارسال شده 4 ماه پيش در سلامی و کلامی ، نظر (0)

دستوري عجيب و غيرقابل باور

دکتر عبداله آورا

 

خبر برخورد با نسيمجنوب، براي من غيرقابل باور بود. اين که يک نفر در يک جايگاه رسمي دولتي، به خود اجازه بدهد اينگونه رفتار فراقانوني و ضدفرهنگي را از خود بروز بدهد، بسيار عجيب و غيرقابل باور است. امحاء کردن و سوزاندن نشريهاي قانوني و رسمي با سابقه طولاني در انجام کارهاي فرهنگي، صرفا به دليل اينکه آن نشريه، همفکر من نيست، با تمام قوانين آزادي بيان و قانون اساسي کشور، در تناقض آشکار است و ميدان دادن به چنين تفکري و عدم برخورد با آنها، ميتواند طبعات وحشتناکي براي جامعه، به ويژه در حوزه فرهنگي داشته باشد و انتظار ميرود مسوولين استاني، نشاندهند که موافق اين سبک رفتار و هرج و مرج نيستند و اجازه نميدهند افکار تندرو و فاقد چارچوب فکري منطقي، به تعرض به حقوق اوليه مردم و نقض بديهيترين قوانين آزادي بيان و تنوع فرهنگي در جامعه ادامه دهند.

ارسال شده 4 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

دکتر حميد اسدپور :  هفته نامه نسيمجنوب متشکل  ازافراد گوناگوني است که براي خدمت به جامعه گرد هم جمع شدهاند واين افراد فقط شامل  مديران نشريه نميباشند. آقاي مديرکل آگاهانه يا ناآگاهانه اتهام جمعي به يک گروه بزرگ از شهروندان وارد ساخته و باعث خسران و زيان آنها شده و به موجب قاعده لااضرار، بايستي از اين اتهامزني دسته جمعي بپرهيزد و پوزش  بخواهد زيرا در نشريه نسيم جنوب سه گروه دخيل هستند که به هرسه گروه اتهام زده شده است...

ارسال شده 4 ماه پيش در دیدگاه ، نظر (0)

دکتر سعيد معدني : هفته نامه نسيم جنوب قديميترين نشريه بوشهر است که بطور مداوم چاپ شده است.  بيش از 25 سال است که افراد فرهيخته و بيشماري از اهل قلم اين استان از ابتداي چاپ نشريه تا به حال در آن قلم زده و مطالب و نوشتههايشان چاپ مي شود. از چهره ماندگار ادبيات، منوچهر آتشي گرفته تا ديگران و ديگران. در متن نامه مسئول تأمين اجتماعي آمده است که نشريه «زاويهدار با دولت» است.  اگر زاويهدار است، بايد به فال نيک بگيرند که...

ارسال شده 4 ماه پيش در دیدگاه ، نظر (0)

دستور برچيدن هفته نامه نسيم جنوب در ميان انبوه مشکلات مردمي

اسکندر احمدنيا

1. چند سال است که ذهنمان را تأمين اجتماعي، مشوش کرده است و معتاد تلويزيون شدهايم و خبرهاي مجلس و پرداخت مبلغي که همسانسازي حقوق سي سالهامان، جناب قاليباف رياست مجلس را بر عهده دارد و با صدايي غرا وعده ي پرداخت ميدهند.

نمايندگان خودمان که چهار سالشان تمام ميشود، ماييم که سرکاريم، اين سرکاري فقط هر از گاهي خانوادههايمان هم در انتظاري چندساله از تلويزيون و شبکههاي خبري بريدهاند، کي پرداخت ميشود را بايد در اين دنياي فاني بايگاني کنيم و قيدش را بزنيم. بيشتر از همه رياست جمهور به عنوان عملکردي انجام شده به سمع سراسر مردم ميرساند و ديگر هيچ !

2. دولت محترم و مجلس و مقامات کشوري نظرشان اين است که  فرزندآوري در کشور ما مورد توجه مردم نيست، حرف درستي است و نسل جديد ارادهاي در اين زمينه نشان نميدهد، از طرف دولت هم ضمن توصيه، وعدههايي ميدهد، اين وعدهها هم براي تشويق به انجام چنين حرکتي، پاسخي نداشته است، حرف هست ولي عمل نه، بايد بپذيريم که نسل جوان ما کم جمعيت شده است، دولت ازيک سو وعده ميدهد وسوي ديگر به روي زوج هاي جوان، درب پرداخت وام را بسته است.

3. گراني در بازار بيناظر شهر ما و بايد گفت استان ما مشکلي شده است. گران کردن اجناس، چه ميوه و سبزي و... و چه اقلام ديگر بيداد ميکند، هرکسي هم اعتراضي کند، پاسخش اين  است «مگر نميدانيد ما تحريميم!» البته  بايد گفت: تاکي؟

باهمهي اين دردها و انتظارها تأميناجتماعي شهرمان، دستور برچيدن هفته نامه نسيم جنوب را صادر ميکند، اين مديران چه فکر ميکنند که داس بدست وارد ميدان شدهاند؟ يک جمله ميگويم «بتاز تا بتازانيم».

ارسال شده 4 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

حسين حشمتي : تاآنجا که به ياد دارم، اصل رفتار سازماني و تفکيک وظايف در ادارات دولتي از قديم ايام تاکنون يکي از وظايف مديران ذيربط بوده است زيرا اگر قرار باشد هر زيرمجموعهاي از يک دستگاه اداري طي نامهاي خارج از عُرف و ضوابط درون سازماني براي مافوق خود تعيين تکليف نمايد، به قولي سنگ روي سنگ بند نخواهد شد...

ارسال شده 4 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)
صفحات: 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 | 32 | 33 | 34 | 35 | 36 | 37 | 38 | 39 | 40 | 41 | 42 | 43 | 44 | 45 | 46 | 47 | 48 | 49 | 50 | 51 | 52 | 53 | 54 | 55 | 56 | 57 | 58 | 59 | 60 | 61

آخرین اخبار

پربیننده ترین